میدونم عصلا حوصله این بحثارو ندارید اما میخوام تکلیف خودمو دلمو روشن کنم.به نظراتتون احتیاج دارم و قسم میخورم هیچیش سرکاری نیس
بچه ها من حدود ۱۶ سالم بود با پسر همسایمون وارد رابطه شدم.من از بچگی عاشقش شده بودم حسو حال عجیبی تو دلم بود وقتی میدیمش تا اینکه بعدن از رو لبخنداشو رفتاراش و اینکه میومد دنبالم فهمید اونم دوسم داره یادمه هر وخ رو به رو میشدیم چون هردومون خجالت میکشیدیم فقط تو چشمای هم نگا میکردیم لبخند میزدیم و رومون نمیشد حتی حرف بزنیم یه روز مث بچه ها بهش نامه دادم اون موقع اصلا غرور و مرور حالیم نبود گفتم خو اون دوسم داره چه اشکالی داره اول من اعتراف کنم
تو نامه طولانی بهش اعتراف کردم که دوسش دارم و شمارهمم نوشتم موقع مدرسه صبح با کلی استرس بهش دادم و اونم شوکه شد گفتم بگیر دیگ بعد فرار کردم خخ یادش بخیر..
از مدرسه که برگشتم کلی استرس داشتم که خدایا چیمیشه بعد ظهرش بهم پیام داد سلام فهمیدم خودشه خلاصه خیلی باهم رابطه خوبی داشتیم حتی یبار هم دعوا نداشتیم میگفتم تو چجوری یهو از من خوشت اومد چون قبلا خیلی یخ بود حتی نگامم نمیکرد هنش سرش پایین بود گف مهرت افتاد به دلم هردومون بچه بودیم و دلمون خوش بود و فک میکردیم بزرگ شیم به هم میرسیمو خوشبخت میشیم تا اینکه من گند زدم تو رابطمون😔😥