خونمون تهرانه خونه نامزدم شمال،البته ما خودمونم خونه داریم اینجا ولی این چند رزو رفتم خونه مادرشوهرم اینا،ما سه ماهه ازدواج کردیم،راستش این چند روز ک موندم شب اول شام خودم درس کردم شب دوم سیب زمینیی سرخ کرده شب سوم تخم مرغ،من ادم بدغذایی ام ولی واقعا بهونه نمیگیرم تشکر میکنم اما امشب هیوی درست نکرد گشنه خوابیدیم ن اینک ادم بدی باشه،خوبه ولی من دلم میخواد برام ارزش قاعل شه همونوطر ک مامانم ۵:۳۰صبح پا میشه برای نامزدم صبحانه اماده میکنه،منت نیست ولی بخذا توقع دارم حداقل تازه عروم ی شب شام درست حسابی ی دست لباس خوب....برام درست کنه دعوتم کنه ن اینک حتی شام نخورم
یه مامان شاد و پرانرژی که جز شادی و ارامش پسرم چیز دیگه ای مهم نیست ، خونه بهم ریخته مرتب میشه ، چای سرد شده رو میشه عوض کرد ، غذای یخ شده رو میشه داغش کرد، ظرفای نشسته بالاخره شسته میشن اما دیگه بچه هامون 1ساله یا 2ساله یا 3 ساله و ... نمیشن پس از لحظه به لحظه بزرگ شدنش لذت میبرم و سخت نمیگیرم پسر کوچولوی من مامان عاشقته
دعا کنید داداشم با این خانم ازدواج نکنه چون عاشقه و کوره و دختره به شدت بداخلاق وناسازگاره ،چون زندگی با ادم بد اخلاق جهنمه ، براخواهرم دعا کنیدتاابد کنار همسرش زندگی کنه وخداوند به خواهرم یه بچه سالم و صالح بده. و اطرافیانشون دست از کارهای که ضررشان بردارن....صلوات