جن که همون فک فامیلای شیطانه ولی پری رونمیدونم شنیدم خیلی خوشکلن عمر طولانی داره وخیلی انسانهارو دوست دارن میگن حیف که عمر انسانها کوتاهه وگرنه با طایفه خودشون وصلت نمیکردند
وجود داره باور کن مسلمان وغیر مسلمان هم دارن یه زنه فالگیر بود که هرازگاهی حالش عوض میشد وفالگیری میکردمیگفتن پری وارد جسمش میشه من خودم به چشم ندیدم خاهرم تعریف میکرد
من شوهرم دوست صمیمی دایی کوچیکمه این قضیه ای که الان میگم همون زمان که اتفاق افتاد رو داییم گف ولی من باور نکردم تا بعدش با جزئیات شوهرم گف اون وقت باورم شد ما ی روستا داریم تو دل کوه سرسبز و باصفاست کلا شاید۱۰تا خونه خشتی توش باشه خیلی وقت نیست برق اوردن داخلش هیچکسم بطور دائم زندگی نمیکنه داخلش همه فقط برای گردش میرن اونجا شوهرم و داییم ودوتااز دوستاشون شب باهم میرن اونجا این قضیه مال چندسال پیشه اون وقتا که مجرد بودن رفته بودن خونه پدربزرگ شوهرم که حالت دوطبقه بوده شوهرم طبقه بالا بوده داشته وسایل جوجه و....اینارو اماده میکرده داییم و دوستاش پایین داشتن اتیش روشن میکردن یکی شون یکم جو گیر بوده اون ۲تا داشتن میگفت که خداروشکر که اینجا برق اوردن خدایی تو شب خوف داره فضاش بعداون جوگیر برگشته گفته از چی میترسین کوچولوها چیزی برا ترس نیس مثلا از جن میترسین بعدزده زیر خنده شروع کرده فحش دادن که من خودم تنهایی توگور تک تکشون میری...نم و همشون فلان میکنمو کلا داشته بلند بلند چرتو پرت میگفته داییمم گف همون موقع ی دفعه صدای تق محکمی اومده اون جوگیره شروع کرد اخ اخ گفتن سریع پاشده دورشو نگاه کرده دیده هیچکس نیست خیلی ترسیده بوده نگاه داییم واون یکی دوسش میکنه میگه شما بودین اونام میگن اخه اسکل ما روب روت نشستیم چطوری تورو زدیم خلاصه ی نگاه انداختن بهم فهمیدن قضیه چیه شوت رفتن تو خونه شوهرم میگف ۳تایی از ترس خیس عرق شده بودن بعد گفتن توبودی زدی شوهرمم گف ن براچی باید همچین کار مسخره ای بکنم که همون موقع سنگ میزدن به شیشه ها سنگای ریز تند تند میزدن به شیشه اینام از ترس زیاد اول اون دوسشون رو فحش میدن بعدم وسایلو میریزن توماشینو برمیگردن خونه!!!البته این روستا داستان زیاد داره!!
✨چنان لطف او شامل هر تن است که هر بنده گوید خدای من است🙃چنان کارهرکس به هم ساخته که گویابه غیری نپرداخته❤️
من شوهرم دوست صمیمی دایی کوچیکمه این قضیه ای که الان میگم همون زمان که اتفاق افتاد رو داییم گف ولی م ...
بله یه نوع از اجنه هستن که باسنگ میزنن بهشون میگن سنگ انداز خاهربزرگم تویه روستا زندگی میکرد میگفت روزا خوب بود ولی تا خورشید غروب میکرد شروع میکردن سنگ انداختن یه بار پسرش رفته بوده بالا پشت بام ببینه کیه میگه یکی رو دیدم سرتاپامشکی پوشیده بود روشوسمتم کرد دیدم خودشم سیاهه ولی چشماش سرخه سرخه مثل اتیش خیلی زود از اون خونه رفتند خودش وبچه هاش میترسیدن
من شوهرم دوست صمیمی دایی کوچیکمه این قضیه ای که الان میگم همون زمان که اتفاق افتاد رو داییم گف ولی م ...
همه میگن توخونه های قدیمی زیاده ولی پارسال ما یه خونه نوسازرو اجاره کرده بودیم من وسط دوتا دخترام خابیده بودم نصف شب میخاستم از این پهلو به اون پهلو شم دیدم یکی مثل دختر کوچیکم به همون کوچولویی باموهای فر نشسته کنار من وزیر پای دخترم داره باپاهای دخترم بازی میکنه از فرق سر تانوک پاش سیاه سیاه بود سریع رومو کردم اینطرفم ببینم نکنه این یکی دخترمه که بیدار شده دیدم ای وای دخترم خابه یکی دیگم مثل همون موجود کوچولوی سیاه زیر پای این یکی هم هست تا منو دید یهو لرزید من سریع از وسطشون فرار کردم برگشتم دیدم هیچی نیست زبونم بند اومده بود نمیتونستم صلوات بفرستم یا چیزی بگم یکم طول کشید حالم جا اومد آیت الکرسی خوندم وصلوات فرستادم همش خابم میومد دوباره افتادم وخابیدم جوری که انگار بیهوش شدم فرداش یادم افتاد که ای وای نصف شبی چی دیدم واقعا ترسناک بود
بابام و عمه ام هردوتا ی چیز رو تو بچگیشون تو این روستا دیدن بابام وقتی ۱۰سالم بود برام تعریف کرد که شب بوده از دسشویی اومده بیرون داسته میرفته کنار چشمه دستاشو بشوره نورای کوچیکی ک تکون میخوردن دیده از ترس برگشته عمه ام گف ی شب ی دفعه ای مهمون برا بابابزرگم اینا اومده مامانبزرگم به عمه ام میگه برواستکانارو لب چشمه نزدیک بشور زودبیا عمه ام که داشته ظرفا میشسته دیده ی نور کوچیک سریع از رو اب رد شده اون وقتا فکر میکردن توهم زدن یا ی همچین چیزی بعدکه فیلم ملک سلیمان رو نشون دادم اون وقت فهمیدم بله اینا جن بودن!!!
✨چنان لطف او شامل هر تن است که هر بنده گوید خدای من است🙃چنان کارهرکس به هم ساخته که گویابه غیری نپرداخته❤️