عزیزم همدردم باهات متاسفانه. میدونی اونا هرچی دلشون بخاد میگن و هر رفتاری که دلشون بخاد میکنن ولی کافیه من یه چیز بگم تلفنو برمیدارن و سریع به خانوادم میگن ما خیلی احترام دخترتونو داریم چرا اینجوری میگه و... کلا خودتو بزن به بی خیالی تا روزگارت بگذره. یادمه یه بار اینقدر گریه کردم که نفسم بالا نمیومد ولی آخرش چی؟ فقط به خودم ضربه زدم. کلا رو نده که بخای کاراشونو بکنی از آخرم طلبکار باشن ازت. برای خودت ارزش قائل باش. دور از جونت نوکر نباش خانوم باش. هروقت ازت کار خواستن یه چیو بهونه کن و بگو خودم کار دارم.
منم یادمه یه مراسمی بود سه روزه من سه روز عین کوزت کار کردم روز سوم مریض شدم نتونستم برم یه همچین رفتاری باهام میکردن حتی مادر شوهرم گفت خودشو زده به مریضی کار نکنه از اون به بعد خیلی حدو مرز گزاشتم بینمون
ول کن بابا میری سیر میخوریا مال منم همینن پدر شوهرم اگه منو جاریم کنار هم نشستیم میاد به جاریم میگه اه غذا خوردی یانه بدرک که نگفتن مهم نباشه واست اینا ارزش ندارن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
59 ثانیه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
