مثلا امروز تولدم بود مامانمو خواهرم ک پیش هم بودن حتی یادشون نبود حتی تلفنی هم باهم حرف نزدیم شوهرم از صبح تا ساعت ۱۱ شب تنهام گذاشت تازه باردار شدم نخواستم برم بیرون بخاطر پله های زیاد ساختمونمون با انقدر تنها موندم و زل زدم ب درو دیوار دیوونه شدم اخرشب هم شوهرم ی دروغ بزرگ گفت و گفتم چرا داری دروغ میگی گفت همینه ک هست ناراحتی برو خونه بابات خیلی ناراحتم خیلی دلم شکسته حس میکنم برای هیچکس اهمیت ندارم
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
گلم برا ابنکه آرامش داشته باشی سعی کن از هیچوقت از هیچ کس هیچ توقعی نداشته باشی حتی پدرو مادرت... از این به بعد در حدی که بهت ارزش و اهمیت میدن شمام بهشون ارزش و اهمیت بده