من
خانوادم راضی نمیشن با عشقم ازدواج کنم داخل خاستگاری همش میگفتن نه نه
الان داداشم هرجا میره خاستگاری میگن نه
خدا داره همونطور که دل عشق منو شکستن دلشون میشکنه
بابای من به عشق من گفت دختر من نامزد داره نمیتونه زن تو شه
الانم ما رفتیم خاستگاری یک دختری خانوادش میگن دختر ما شیرنی خورده کسی هس
خداگذاشتشون تو شرایط عشق من