گاهی میمونم تو کار خدا
گاهی میگم یعنی من انقد بدم که مادرم آرزوی مرگمو میکنه
چرا باید مادر آدم حتی شده تو عصبانیت از خدا بدبختی و مرگ بچشو بخواد؟
منی ک الان انقد غیر قابل تحملم براش از خون خودشم خودش منو تربیت کرده
پس چرا حرفایی میزنه که قلبم میشکنه
چون مادره یعنی حق داره هر چی که به زبونش اومد بگه
کاش لااقل من سنگ بودم و قیدشو میزدم
کاش حالا که نمیمیرم خداقل دیگه جلو چشمم نمیبودم
دلم شکسته خیلی بد
از همه ادمای زندگیم یه جور