2777
2789
عنوان

شوهر عوضی

914 بازدید | 23 پست

چرا مردا اینجورین اخه😒😒دارم کلافه میشم یه مدت زیاد اذیتم کرد با کتکاش و معتادیش و ...و بقیشو تو تاپیکام گفتم 

رفتم طلاهامو فروختم زمین خریدم خودم به اسم ایشون (میدونم دیونه ام )یه اسب داشتم تو دیوار فروختم نمیدونم باور میکنین یا نه ولی با مردا درباره اسب و اینا حرف میزدم خودم خجالت میکشیدم  با پولش رفتم آهن خریدم نقشه خونه رو خودم کشیدیم همه کارایی مردونه رو خودم کردم حالا یه چیزایی مونده که من سر در نمیارم ازش. بهش میگم تو اینکارا رو کن میگه عجله نکن  .ولی من دیگه نمیتونم تو روستا باشم‌ میخوام زودتر شروع کنم خونمو برم شهر پیش پدر و مادرم ولی آقا به هیچ جاش نیست چیکار کنم کمکم کنید😭😭

♣️♣️♣️

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

اصلا نمیتونم شش سال هست فقط صبر کردم دیگه بریدم

تو که اهل جدا شدن نیستی از حرفات معلومه پس راهی جز صبر کردن نذاشتی برای خودت دختر 😔 انشالله درست میشه خدا بخواد میشه فقط شک نکن به اون بالایی

اشتباهِ بزرگترو انجام دادی 

زیادم حرف بزنی میگه میخوام زمینو بفروشم ب معتاد جماعت نمیشه اعتماد کرد

من خوبم، از وقتی به حرف آدم ها توجهی نمیکنم ، خوبم !دیگه برام مهم نیست وقتی دارم زیر بارون پاهامو محکم‌ روی آب جمع شده گوشه جوب‌ میکوبم و تو‌ دنیای دخترونه خودم میخندم اون رهگذری که معلوم نیست ارث چی رو از من می خواد و با غضب نگام می‌کنه ، چی پیش خودش فکر می‌کنه !قضاوت و رفتارای آدم ها رو مثل موهام انداختم پشت گوشم ، نه میبینمشون نه اذیت میشم ، آروم و ساکت پشت گوشم لونه کردن و من تو دنیام می‌رقصم ، قهقهه می‌زنم ، و هرچقدر بخوام دیوونه میشم ..خوبم ، خیلی بهترم از وقتی فهمیدم تو دنیا یکی هست 
اشتباهِ بزرگترو انجام دادی  زیادم حرف بزنی میگه میخوام زمینو بفروشم ب معتاد جماعت نمیشه اعتماد ...

معتادیشو حل کردم درمان شد سند هم خونه بابامه نمیتونه بفروشه ولی من اصلا صبر ندارم 

♣️♣️♣️
معتادیشو حل کردم درمان شد سند هم خونه بابامه نمیتونه بفروشه ولی من اصلا صبر ندارم 

فقط باید قانعش کنی

من امام رضایی ام🌹🌹🌹دل من گم شد اگر، بسپارید امانات رضا... و اگر از تپش افتاد دلم ببریدش ملاقات رضا... از رضا خواسته ام بگذارد که غلامش بشوم همه گفتند محال است ولی دلخوشم من به محالات رضا(علیه السلام) 
معتادیشو حل کردم درمان شد سند هم خونه بابامه نمیتونه بفروشه ولی من اصلا صبر ندارم 

خداروشکر .ولی سعی کن بزنی ب نامِ خودت چون بنظرم دراینده پشیمون میشی 

من خوبم، از وقتی به حرف آدم ها توجهی نمیکنم ، خوبم !دیگه برام مهم نیست وقتی دارم زیر بارون پاهامو محکم‌ روی آب جمع شده گوشه جوب‌ میکوبم و تو‌ دنیای دخترونه خودم میخندم اون رهگذری که معلوم نیست ارث چی رو از من می خواد و با غضب نگام می‌کنه ، چی پیش خودش فکر می‌کنه !قضاوت و رفتارای آدم ها رو مثل موهام انداختم پشت گوشم ، نه میبینمشون نه اذیت میشم ، آروم و ساکت پشت گوشم لونه کردن و من تو دنیام می‌رقصم ، قهقهه می‌زنم ، و هرچقدر بخوام دیوونه میشم ..خوبم ، خیلی بهترم از وقتی فهمیدم تو دنیا یکی هست 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز