ای خواهر😭😭😭.تک ب تک اون لحظه ها و سختیا داره برام مرور میشه اشکام نمیزارن ببینم ک چی تایپ میکنم😭 ...
اعصابم بهم ریخت
یاد خودم افتادم یسره خونریزی هی گفتن بچه تو دلت مرد سقط میشه زود بدنیا میاد دردهای دیسک کمری ک نمیتونستم بخابم شبا تا صبح از تنگی نفس نشسته بودم اخر گفتن قلبت مشکل داره و هی سونو و سونو بعد تولد و ی هفته بستری و خون گرفتن های و حشتناک و گریه های بچم دقیقا عین پسر تو بود دقیقا همون سشوار و تاب دادن تو ماشین و یسره مطب دکترو و گریه های وحشتناکی ک همسایه ها میگفتن این بچه گشنس تو شیر نداری بدی
اووووف چه روزایی بودا
بخدا منو تو ۵قلو بزرگ کردیم😢
من این روزا ی حال دیگه ای دارم......جهان من لباس تازه میپوشه...منو تو دیگه تنها نیستیم چون که....خداباما نشسته چای مینوشه.....
ب منم میگفتن تو شیر نداری.جاریم میگفت تو بلد نیستی بچه بزرگ کنی بدش ب من😔.منو تو درد همو خوب میفهمیم.منم خونریزی و کمر درد داشتم تهدید ب سقط داشتم استراحت مطلق شدم شیاف امپول میزدم.وای خدااااا ..سر وقت بدنیا اومد؟من پسرم یک ماه زود اومد ینی جون من در خطر بود گفتن دیر تر سزارین میشدی میرفتی تو کما یا میمردی یا اگه هم ب هوش میومدی کور میشدی.
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
بعدش ک الرژی شروع شد مجبور بودم همش خونه بمونم ک یوقت خوراکی دست کسی نبینه .یادمه دوستم بهم تیکه انداخت ک مگه دبگه هیچکس بچه خوشگل و چشم رنگی نداره ک تو گذاشتیش تو خونه درو بستی ک کسی چشمش نکنه.اون خبر نداشت الرژی چ غول وحشتناکی هست.خییلی دلم از حرفش شکست😔
عزیییییزم خیلی عذاب کشیدی ان شاءالله ب حق این همه اذیت و زجرها بزرگ شدن و پیشرفت و دامادیشو ببینی.توروخدا برا منم دعا کن خدا تکلیفمو مشخص کنه منم ۱۳ روزه عقب انداختم و ۳روز پیش بی بی منفی بود با اینکه دوفاستون خوردم.تاپیک آخرم کامل توضیح دادم.دعا کن اگ ب صلاحمه خدا ب منم ی بچه سالم و صالح بده