من چند تا چیز و تجربه کردم...یه اتاق بزرگ داریم تو یه راه رو میفته..یه سری زد ب سرم اتاقمو عوض کردم دیوارشو رنگ زدم کلا تغییر دادم مدلشو دیگه اون شب فرصت نشد تختمو بیارم رو زمین وسط اتاق خوابم برد دم دمای صبح بود موقع اذان صدای چندین زن و مرد میومد بالا سرم ک انگار داشتن هول میزدن برای وضو گرفتن و نماز خوندن خیلیم تند حرف میزدن همش میخواستم چشامو وا کنم ولی انگار بهم اجازه نمیدادن یهو صدای اذان مسجد محل اومد ک تونستم چشامو وا کنم ...از نظر خودم ملائکه بودن چون نترسیدم...
یه سری دیگه ماه رمضون بود موقع اذان سحر یهو چشامو وا کردم دیدم یه آقایی با لباس سفید و محاسن سفید مشغول عبادته...
امسالم باز من این آقا رو تو این اتاق دیدم بازم داشتن نماز میخوندن.. حقیقت نمیترسم چونکه بهش حس خوبی دارم
و تجربه ی مرگ...ظاهرا تو خواب ایست قبلی داشتم ...
من خودمو تو یه تونل تاریک دیدم پای برهنه بودم یه فانوس کم نورم دستم بود ک روشنائیش انقدر کم بود ک جلو راهمو نمیدیدم کفای پاهام از سنگ ریزها زخم شده بود....نرسیده ب انتهای تونل یهو یه نور اومد از شدت نورش دستمو جلوی چشام گرفتم یهو حس رهایی و شادی بهم دست داد ..