یه پسری هست از هر نظر خوب هستش ظاهرش رو که میبینم خیلی خوبه هیکلش خیلی خوبه چهرش خیلی قشنگه و از هر نظر خوبه.
ولی ظاهر زیاد مهم نیست مهم باطن طرف هستش
(پسر داییم با این پسره دوسته(پسر داییم رو مثل برادر میبینم) به پسر داییم گفتم گفت پسر سرسنگینیه. مودبه اخلاقش فوق العادس.....
این پسره اسمش مهدی هستش
خونه مهدی اینا با خونه ما یه کوچه فاصله داره
پدرش مغازه میوه فروشی داره که مغازه طبقه پایین خونشون هستش
کنار مغازه اینا نون وایی و سوپرمارکت هستش
شغل مهدی وکیلی هستش البته فعلا کار اموز وکالت هستش و فقط یه ازمونش مونده تا انجام بشه
پدر مهدی با پدر من رفاقت دارن و میشه گفت کمی هم صمیمی هستن
مامان من و مامان مهدی هم همدیگه رو دیدنی احوال پرسی اینا دارن
داداشمم هم مهدی رو میشناسه.
خلاصه که من عاشق مهدی شدم یعنی میتونم بگم که با کار هایی که کرد من رو عاشق خودش کرد..ولی من نمیدونم واقعا من رو دوست داره یا نه ..(من خودم حس ششم هستم حس میکنم که دوستم داره ولی هنوز آمادگی ازدواج رو نداره) حتی از چند نفری که حس ششم بودن هم پرسیدم که همشون گفتن دوستت داره ولی هنوز آمادگی ازدواج نداره..
تو ماه رمضون من همیشه میرفتم سنگک میخریدم که دیدم برا اولین بار اومد سنگک خرید
وقتی دید من اونجام اکثر روز ها میومد..
پسر داییم بهم میگه که شاید حس داره بهت چون مهدی اصلا نمیومد سنگک بگیره فوق فوقش یه بار اینا میومد سالی
ولی از وقتی تو رو دیده میای اینجا خیلی زیاد میاد میگیره(خونه پسر داییم اینا کنار سنگکی هست)
حالا من یه روز رفته بودم سنگک بگیرم با سه تا از دوستام که مامان دوستم بهم گفت که شما از اینجا رد شدنی پسر میوه فروشی به دوستاش گفت اون دختره رو میبینید اون برا منه......
حالا من نمیدونم من رو گفته یا یکی از دوستام رو
بعد حالا اینا به کنار
من رفته بودم نون وایی که نون بگیرم تو صف وایساده بودم تا نوبتم بشه
مهدی هم دم در مغازه شون پیش دوستش بود پشت مهدی به من بود یعنی من رو نمیدید
یه لحظه برگشت دید من تو صف نون وایی هستم جاش رو با دوستش عوض کرد و به من نگاه کرد
یه بارم رفته بودم مغازه شون هویج میخواستم که وقتی داشت هویج هارو برمیداشت به دستاش که نگاه کردم دستاش میلرزید
هویج ها هم یکمی خراب بودن من برا غذا میخواستم
من 5 هزار تومنی خواستم این به من 5 هزار تومنی هویج داد ولی دو هزار و پونصد از کارت کشید
نمیدونم هویج ها خراب بود اینجوری کرد یا بخاطر من
ولی من هر جا میرم بهم نگا میکنه
حتی پدرش من رو قبلا به اسم فامیلیم صدا میکرد ولی الان همیشه میگه (قیزیم جان) به فارسی میشه دخترم دختر عزیزم
یا مامانش خیلی خیلی با مودب باهام رفتار میکنه قبلا اینجوری نبود ولی بعد از اینکه مهدی بهم نگاه میکنه اینجوری شده
اون روز مامانم رفته بود مغازه شون سبزی بگیره به مامانم تعریف مهدی رو کرده بود
ولی خب این کار های مهدی و حرکتاش خیلی خیلی زیاده که همشو نمیشه گفت
خلاصه که از هر لحاظ خوب هستن
ولی من بازم مطمین نیستم که دوستم داره یا نه
و میخوام یه کاری کنم که بهم حسش زیاد باشه و من مطمین باشم
میخوام بدونم که شما دعای جذب معشوق یا یه نمازی که ادم به عشقش برسه اینا رو اسمش رو میدونید چیه اگه میدونید لطفا بگید چون واقعا بهش نیاز دارم