میدونم از چی میسوزم؟
از اینکه دوساله بخاطر بچم هیچ جا نرفتم.کلا قرنطینه ایم
بعد خواهرشوهر نگو کرونا داره و به ما نگفتن.مادرشوهرم زنگ زد به شوهرم که بیا کارت دارم و فلان
شوهرم رفت کارشو انجام بده.اونجا خواهرش تازه گفته من کرونا دارم با فاصله بشین
حتی خواهر و مادرش ماسکم نزده بودن
شوهرم از اونجا گرفت و منم از شوهرم.با بچه کوچیک دارم روزای جهنمی میگذرونم.دو تا ماسک مدام رو صورتمه.بچم بیقراری میکنه .نمیدونم چه خاکی تو سرم بکنم