من  علاقه ب ماجراجویی و اینا داشتم میرفتم خونه متروکه و اینا بیشتر از اونجا گرفتم ک بعد پیش دعا نويس رفتیم گفت اجنه عاشقه
بعد برای اولین بار ت حموم دیدم از آیینه دیدم 
ی زن سفید پوش با لباسای سفید و موهای بلند مشکلی جلو صورتش گرفته و تا زانو هاش  و قد بلند دارع منو نگاه میکنه تا چشم افتاد به بیهوش شدم
و 3 ماه مریض بودم، بعداااا دیگه فقط تو خواب می اومد میدیدم ش اونم با چهره های زیبای دخترا و زنا و منم و س وسع میشم و..... این میکردم باش
و هر بار بیدار میشدم صبح بی حال پژمرده و ضعیف داش از بین میبرد منو تا اینکه رفتم پیش ی دعا نویس پاکستان ی اون با بد بختی از من دورش کرد با دعای قوی 4 عنصر ب اضافه بازو بند برای همیشع ت بازووم