این داستان عین واقعیت هست
مادر شوهری همه اش از عروس اول (اتفاقا خانومی با با اخلاق و کدبانو بود) ، ایراد میگرفت
بعد از اینکه عروس دوم رو گرفت، همه جا الکی ازش تعریف میکرد
بعد از دو سال عروس دومی شروع کرد به آزار و اذیت
هی خانواده شوهر تحمل میکردند، تا اینکه بالاخره پس از ۱۰ سال ، یکی لز خواهر شوهرا میگه ما قدر عروس بزرگه رو نونستیم
چقدر این دومی اذیت کرد