ببین شوهرمنم اوایل کمی شبیه شوهرتو بود اونم قبل ازدواحش بامن بهش خیانت شده بود اعتماد بکسی نداشت
تنهایی نمیذاشت جایی برمو اینا
منم اصلا هیچی نمیگفتم اوایل زندگیم بود میدونستم اعتماده تشکیل نشده منم بحرفش گوش میکردم یا خونرو میگفتم روم ببنده یمدت خونرو روم میبست اصلا هیچییی نمیگفتم
بمرور زمان ک اعتمادش بهم بیشتر شد دید من بهش متعهدم الان ن درو میبنده روم تازه میگه تنهایی برو بازار و اینا
یجور رفتار نکن باهات مقابله کنه الان انقد بهم اعتماد داره .اوایل یسری بحثمون شد منم داد زدم سرش گفتم مردم میرن گوه خوریاشونو میکنن خیانتشونو میکنن من باید تاوانشو پس بدم اینا رو فقط توبحث میگفتم یا میگفتم بمن چه برو مشکلتو حل کن اگ بددلی اگ هرچی مشکل خودته باید بری حل کنی
یسری برگشتم گفتم عزیز الان مهمون میاد درو نبند بعد میگن نگا زنشو اسیر میکنه این شد ک دیگه درو ببنده🤣🤣🤣🤣 چون میدونستم وقتش شده
حتی اوایل اصلا نمیذاشت من برا خونه خرید کنم همشو خودش انجام میداد حالا بمن پول میده برم خرید انجام بدم
آسیب ک دیده بروش مثبت اموزنده باهاش مقابله کن درست میشه