یادمه ما هم نامزد بودیم همسرم رفت سربازی اموزشیش افتاد کرمان ...تو تهران 12 سال سابقه کاری عالی داشت... داشتیم دق میکردیم... میگفت اگه بعد اموزشی بیوفتم یکی از این شهرهای داغون چی میشه زندگیمون به باد میره تکلیف کارم چی میشه....؟
ساعت ها زنگ میزدم تا بتونم 2 3 دقیقه باهاش حرف بزنم تصمیم گرفتیم یه مرخصی براش جور کنیم و بیادو خیلی فوری عقد کنیم... عقد که کردیم خیالمون راحت شد .... اموزشی با همه ی سختیش گذشت ولی تهران افتاد چند ماه بعد هم رفتیم سر خونه زندگیمون... خیلی سخت بود خیلی شرایطمون مثله خیلی از عروس دامادا نبود....ساعت 8 9 شب خواب بودیم چون خیلی وقتا 4 صبح یا 5 صبح باید میرفت پادگان.... برای تمامه تعطیلات اخر هفته ها غصه داشتیم چون خیلی نگهبان نگه میداشتن... واقعا سختمون بود... ولی واقعا همه جوره همو ساپورت کردیم.... باورم نمیشد زندگی بدون سربازی چه شکلیه.... الان 5 سال میگذره از اون روزا ... مثله یه خوابه .... فکر نمیکردم هیچ وقت تموم بشه ولی گذشت... سخت گذشت ...ولی گذشت غصه نخور باید صبور بود.... اینم یه مرحله ی سخت از زندگیه که باید پشت سر گذاشت....ما هم گذروندیم....