چند شب پیش شوهرم شیفت شب بود من رفتم خونه پدرم ک بخابم. سرشب مامانم گیر داده بود ب بابام ک یا سه دنگ از خونه یا نصف باغ رو بنامم بزن. بابام گف هیچی بنامت نمیزنم. من گفتم حداقل ماشینتو بنامش بزن. گف نع هیچی. من دیگه ساکت شدم و هیچی نگفتم شب موقع خاب ب مامانم گفتم زیاد با بابا کل کل نکن می بینی ک هیچی بنامت نمیزنه کل کل نکن باهاش خوب باش الکی اعصاب خودت و اون رو بخاطر اینا بهم نریز یه دفعه ای برگشت گفت هرچی ارث از پدرم بهم برسه میدم ب داداشتون شما هم گوهتونو بخورید 😮😮من واقعا ناراحت شدم . امشبم دوباره حرفشو تکرار کرد حتی محکم تر از اونشب. حتی قبول نداره ک حرف بدی زده نمی دونه داره بین بچه هاش اختلاف می ندازه