مطلب خصوصی نیست عزیزم بارها تو سایت تعریف کردم ،، پدرم سال ۸۶ یه خانومی که از خودش ۱۲ سال بزرگتر بود و صیغه کرد ، خانومه خیاط پدرم بود ، پدرم تولیدی بزرگی داشت ، خلاصه سوار گردن بابام شد ،، کلی سفته گرفت ازش ،، چک و تعهد محضری که بابام نتونه جدا بشه ازش ، خلاصه منم سال ۸۶ ، ۱۰ سالم بود اروم اروم به من میگفت که من زن باباتم و فلان منم ۱ سال تحمل کردم و تو عالم بچگی رفتم به مامانم گفتم ، دیگه جنگ از اونجا شروع شد ،، ۳ بار اقدام به طلاق داشتن و بالاخره مادرم خودشو چند وقت پیش نجات داد ،،
ولی من بخواطر شرایط روحی تو روی پدرم وایمیستادم بخواطر اون خانوم منو بارها کتک زد درحد اینکه ۱ بار بینی م شکست یکبار کمر ،، و خیلی اتفاقهای بد دیگه ،،،،،
من شدم قربانی یه جورایی الان ۲۴ سالمه و حسرت عمری که با کینه گذشت