تقریبا یه هفته پیش ساعت سه شب بیدار شدم تا برا دخترم شیرخشک درست کنم اشپزخونه اپن بود به حال دید داشت تا برگشتم برم اتاق دیدم یه سیاهی از پنجره رفت بیرون اول فکر کردم اقامه ولی رفتم دیدم کاملا خوابه تا چند شب میترسیدم سمت اون پنجره برم
وای من داشتم یه چیزی میگفتم که در مورد حضرت محمد یه شایعه هایی تو اینستا نباید باور کنیم تو روستا بودیم منو یکی دیگه یهو یه صدایی اومد ینی وای😐😂هنو یادش میوفتم میترسم بابا من داشتم میگفتم نباید باور کنیم اه
چند سال پیش زمان دانشجویی هنوز خوابگاه دانشگاه کامل ساخته نشده بود خوابگاه ما خونه ویلایی بود شب ساعت دو با دوستام داشتیم صحبت میکزدیم هر کدوم رو تخت خودمون پنجره باز بود پرده کشیده بودیم پایین یهو یه دست مشت شده از پنجره اومد داخل خیلی وحشتناک بود مسئول خوابگاه میگفت اینجا جن داره ۰👻
خدایا من غلط کردم اومدم این تاپیک😂
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
27 ثانیه پیش
34 ثانیه پیش
36 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
