سلام جانِ من؛ حالت چطور است؟ راستی زیست تو در کدام جهان ادامه می یابد؟ آنجا سیاه و سفید است یا رنگی؟ آدم وجود دارد؟ صدا چی ماهِ من؟ صدایی هست؟
کنجکاوی های روحم راجع به جهانی که کنون در آن زیست میکنی پایان نمی یابد! هر روز بیشتر از دیروز میخوام زیر و بم آن جهان را برایم شرح دهی! کاش میتوانستی مادر! کاش می توانستی که به من بگویی جهانت چون است! بگویی بدی داری؟ بدی ها چیست؟ بگویی تفسیر خوبی آنجا چیست؟ حیف که نمیتوانی بگویی و حیف تر وقتی که زمینی میشوی هیچ چیز در خاطرت از جهان ماقبل نیست!
کودکم تو هنوز زمینی نشده ای و من اطمینان دارم رحم زن دیگری خانه ی نه ماهه ی تو خواهد بود؛ آن زن مادرت نیست جانم! او فقط میزبان نه ماهه ی توست! مادر تو زنی ست که برای تربیت کتاب خوانده، زنی که یواش یواش اولین کلمات را برایت هیجی میکند؛ زنی که در آغوشت می کشد وقت بی پناهی! پس مادر را با حامل اشتباه نگیر جانم! مادر یعنی احساس اما حامل صرفا بدین معنا نیست!
جانم تو دختری، اصلا بگذار برایت بگویم که زمین دو جنس دارد، یکی پسر و دیگر جنس دختر؛ بسته به اینکه اسپرمی که خودش را زودتر به تخمک می رساند و لایه های آن را می شکافد دارای کروموزوم جنسی ایکس باشد یا وای، جنس تو تعیین می شود؛ اگر دو کروموزوم ایکس کنار هم باشند تو دختری و اگر یک وای و یک ایکس تو پسری!
همه ی برابری هایی که از دو جنس در مغز چند سلولی ات داری را بیرون بریز! تو دختری و اولین واژه ای که جهان برایت تفسیر میکند تبعیض است!
همه چیز اینجا علیه توست! تاریخ تک و توک زن سیاستمدار داشته! حتی بر عظیم ترین نقاشی های به جا مانده از تاریخ که فی مثله تخت جمشید، عکس یک زن نقش نبسته!
من نمیدانم دقیقا اولین تبعیض از کجا آغاز شد و هدفش چه بود! اما میدانم لعنتی هر چه بود ریشه زد به تیشه ی ما!
باعث تأسف است اما باید بگویم اینجا به جای فکرت تنت را رسد می کنند! به جای اندیشه ات به سایزت ارزش می دهند و به جای تلاشت لوندی را از تو میخواهند!
متأسفم اما باید بگویم هر زشتی اینجا برای تو ده برابر زشت است، خیانت زشت است اما برای تو بیشتر، فریاد بد است اما برای تو بدتر!
برایم باعث تأسف است اما باید بگویم خیلی از همجنس هایت فروخته اند، اندیشه ی خویش را به ماتیک، آگاهی خویش را به اندام ساعت شنی، آزادی خویش را به چند مهریه، انسانیت خویش را به سکوت!
من حالم خیلی بد است ایل ماه، خیلی زیاد خسته ام از زبان نفهمی، خسته ام از دهان باز و اندیشه ی تهی! من باز هم برایت می نویسم، از تبعیض از زنان، از زنان، از زنان
ساعت ۱۱.۲۹ دقیقه
بیست تیر یک هزار چهارصد
خانه ی پدری