اگه بدونی من بعد بچه اولم چی کشیدم.
شوهرم شده بود مثل جنی ها.
هممممممش سرم داد می زد.حتی می خواست بهش آب بدم داد می زد.
نه ماه تمام شبا با بالش خیس گریه کردم.بارها به جدایی فکر کردم.
حتی اگه جلوش جون می دادم عمدا نگام نمی کرد.
انقددددددر زجر کشیدم که حتی یادش می افتم بغض می کنم.انگار طلسم شده باشه
ولی یواش یواش با آرامش من و صبوری من درست شد.
جا نزدم.با اینکه سنی نداشتم.با اینکه من زایمان کرده بودم،من باید تو محبت غرق می شدم.
چاره چیه،زندگی رو باید ساخت.تو هم یا علی بگو و شروع کن.معجزه رخ نمیده چون تو خودت معجزه ای.