جلو خانواده همسر ازم میپرسه چرا بچه دوم نمیاری دختر پنج سالش شده دیگه
منم چون هنوز سونو تشکیل قلب نرفتم و در واقع خیلی از بارداریم مطمئن نیستم گفتم انشاءالله میارم هنوز زوده تا کلاس اول بره جا دارم
دوباره با یه صدای بلند گفت نکنه یکه زایی😲
یعنی دچار ناباروری ثانویه شدی و فقط یدونه بچه میتونی بیاری😞
منم با نهایت احترام گفتم من کی تو زندگی شما دخالت کردم که شما اینطوری داری میگی 😐
حالا ۱۰ سال از من بزرگ تره ها
همه هم طرف اونو گرفتن و گفتن داره شوخی میکنه خیلی بهم بر خورد چی باید میگفتم 😟
چقد گستاخن بعضیا
خوب گفتی
به کلیه چپت ولشون کن زندگیتو بکن
من بودم میگفتم هلاکه دغدغه هاتم واقعا،نمیدونستم اقد تو فکر رابطه منو شوهرمی
بگو ایشالله هر چی قسمت باشه میشه
من تا سه ماهم تموم شد پیش بقیه گفتم حاملم
میگفتی به شما اصلا ربطی نداره من دوست دارم یه بچه داشته باشم
درست گفتی بقیه رو ول کن
ما هم هر چی بود میگفتیم بقیه میگفتن تو‌کوتاه بیاه تا طرف متوهم شد حرف بیجا رو هر کی گفت باید زد دهنش
منم جاریم وبرادرشوهرم شلوارشونو بکشن پایین ...کنن سر ما،مادرشوهرم میگه منظوری ندارن مهربونن شوخی میکنن.ولی خوب شد جوابشو دادی بهرحال
حالا بعضی وقتا هم ادم یگوش رو در کنه یکی رو دروازه بد نیس،، نیاز نیس جواب همه رو بدیم، من نمیگم کار جاریتون درست بود، بی شک مقصره
ولی رفتار شما هم انقد بدون سیاست بوده که با وجود حرف چرت یکی دیگه، بازم شما محکوم شدی و طرف ایشون رو گرفتن
هر دفعه منو میبینه یه زخم زبونی میزنه
از لباس پوشیدنم تا آرایشم
همیشه هم کوتاه میام اما این دفعه دیگه بیش از حدش حرف زد منم نتونستم جلوی زبونمو نگه دارم حالا همه طرف اونو گرفتن میگن شوخی کرده
با اینکه از نظر خودم حق با من بود حریممو حفظ کردم
