منم تو رابطه بودم اولش خیلی معمولی بودیم و جدی نبود چیطی همش غر میزد از خانوادش و رابطه ای نداشت ( خارج از کشور بود)
وقتی جدی شدیم یه وقتایی ساعت ها با خالش حتی ممکن بود حرف بزنه 😐 شب تا صبح از فامیلاش و خانوادش تعریف میکرد
کلا مردا همینن وقتی زن میگیرن و میررن تو رابطه یادشون میوفته فامیل و خواهر مادر دارن
نامزد منم قبلا همینارو میگفت وقتی ایراد میگرفتم
مثلا میگفت داداشمه‌من‌بای کار کنم‌که اون تو رفاه باشه 😂😂😂 یا از این چرت و پرتا ولی خب میدونستم در حقیقت حتی حوصله حرف زدن باهاش ن رو هم نداره
از وقتی دیگه هیچی نگفتم و ایراد نگرفتم اونم بیخیال شد
میخواد حس حسادت منو تحریک کنه اسکل
واقعا این فازشونو درک نمیکنم
مامان هم دقیقا همین چیزارو تعریف میکنه که بابا کلا خونه هم نمیرفته مجردی و همش با رفیقاش بیرون بوده وقتی عقد میکنن تا حتی خوته ی فامیل هاش شهرای دیگه‌هم میرفته و میگفته زشته نمیشه سر بهشون نزنم که 😂😂😂
اگر بدونم چه اتفاقی تو مغزشون میوفته که اینکارو میکنن خیلی خوب میشد
دقیقا فکر کن چندین سال بود خارج از کشور زندگی میکرد تنها روزی که رابطمون جدی شد و خاتوادش رو مطلع کرد
همه تازه یادشون افتاد این ادم تنهاست و باید واسش زنگ بگیرن
خالش بزور دخترش رو میخواست بفرسته پیشش و هرکس از یک طرف دختر بهش معرفی میکرد
از روزی هم که رابطمون تمام شد ( حرف میزنیم ولی چیزی‌بینمون نیست ) خودش تعریف کرد که بیخیال شدن و دیگه‌زنگ و پیامی نیست 😂😂
دخترا کلا قید همرو میزنن و میچسبن به شوهره
اونم میره میچسبه به فامیل هاش 😂😂 خیلی عجیبه
ولی واسه ما برعکسه
داداشم قید همرو زد و چسبیده به زنش
زنش هم صبح تا شب خونه ی عمه‌و خاله و پسر دایی و این چیزهاست 😂😂😂 تازه فک کن حتی واسه عقدشون پست نذاشت ولی واسه تولد نوه عمش هم پست میذاره و عکس عوض‌میکنه
دوست صمیمیم بود واسه همین میدونم قبلا رابطه ای نبود و الان رفت و امد میکنه
