2777
2789
عنوان

رمان های سمی که تو نوجوونی میخوندیم😂

| مشاهده متن کامل بحث + 7565 بازدید | 143 پست

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

ماها چچقدر تباه بودیم ک با بعضیاشون زار میزدیم

تازه مزخذف تر این بود که همیشهههههه یه دختر خیلی جیگر بود که با لباس کوتاه جلوی پسرا میرقصید و عشوه میریخت ولی همه نگاها رو دختر داستان بود

همه هم میخاستن خودشون تعریف کنن میگفتن قیافمون معمولیه موهای بلللند طلایی چشمای ابی

چقدر اسمش آشناست فکر کنم منم خوندمش، داستانش یادته؟

یه کم 

۱۸سال پیش خوندم 

داداش دختره عاشقش میشه بعدنامزد میکنن دختره بابچه بازیاش پسره رو ازدست میده اما چندسال بعد دختره عوض میشه اینام به هم میرسن من یادمه سعی میکردم توروابطم با همسرم مثل دختره نباشم

میشه لطفا برای شادی روح پدرم،پدرشوهرم،خواهرزادم و پدرش یه صلوات مهمونم کنید؟❤..............................خدای من نمیدانم گاهی کجای دنیا گم ات میکنم در هیاهوی بازار … در خستگی هنگام نماز ! در وسوسه های نفس ام… نمیدانم…. اما ، گاهی تو را گم میکنم مثل کودکی که در بازار دستان مهربان مادرش را رها کرده به تماشای عروسکی مشغول است…! بعد میبیند مادرش نیست و هیچ عروسکی او را خوشحال نمیکند…! 💙💙💙💙💙💙درمانگر طب فشاری هستم،اصلاح مفاصل وماساژ پیشرفته سوالی داشتید درخدمتم 😊😊
قشنگ بود

👍👍

میشه لطفا برای شادی روح پدرم،پدرشوهرم،خواهرزادم و پدرش یه صلوات مهمونم کنید؟❤..............................خدای من نمیدانم گاهی کجای دنیا گم ات میکنم در هیاهوی بازار … در خستگی هنگام نماز ! در وسوسه های نفس ام… نمیدانم…. اما ، گاهی تو را گم میکنم مثل کودکی که در بازار دستان مهربان مادرش را رها کرده به تماشای عروسکی مشغول است…! بعد میبیند مادرش نیست و هیچ عروسکی او را خوشحال نمیکند…! 💙💙💙💙💙💙درمانگر طب فشاری هستم،اصلاح مفاصل وماساژ پیشرفته سوالی داشتید درخدمتم 😊😊
به عمق اون هم نگاه کنی میبینی بدی های خودشو داشت مثلا کودک همسری(دختره ۱۶ سالش بود فک کنم) غیرت و تع ...

توی اون سن من به این چیزا توجه نکردم بعدم ۱۸سال پیش خیلی غیرعادی نبود ازدواج توسن ۱۶سالگی 

میشه لطفا برای شادی روح پدرم،پدرشوهرم،خواهرزادم و پدرش یه صلوات مهمونم کنید؟❤..............................خدای من نمیدانم گاهی کجای دنیا گم ات میکنم در هیاهوی بازار … در خستگی هنگام نماز ! در وسوسه های نفس ام… نمیدانم…. اما ، گاهی تو را گم میکنم مثل کودکی که در بازار دستان مهربان مادرش را رها کرده به تماشای عروسکی مشغول است…! بعد میبیند مادرش نیست و هیچ عروسکی او را خوشحال نمیکند…! 💙💙💙💙💙💙درمانگر طب فشاری هستم،اصلاح مفاصل وماساژ پیشرفته سوالی داشتید درخدمتم 😊😊
وای باورم نمیشه هنوز دارن باهم زندگی میکنن؟شما خبر داری؟

باهاش حرف زدم با مشاوره ب صورت ایمیل گفت الان چندساله از اونا خبری نداره ولی انگار هنوز باهمن

من الان چندساله اون رمانو همش میخونم چون میدونم واقعیه هرسری ناراحت میشم براش

دلم برای ارمین کباب بود

الان دیگ فک کنم اونا ۴۰سالشون باشه


من توی عقد باردار شدم👶قصدم سقط بود چون شوهرم وضع مالی خوبی نداشت!هدیه خدارو پذیرفتیم و گفتیم ی حکمتی بوده و سقط نشد☆حرفای مردم تیکه ها و نگاهاشون باعث شد ب همه بگم:من مامان شدم اونم از شوهره شرعی و قانونیم پس نه هوس بوده نه گناه👩‍❤️‍👨اصلا هم خجالت نکشیدم سیسمونی اماده کردیم و همه عاشق دخترمن♡ممنونم از مادر و خاهرم که عین کوهی بودن پشت من(البته خاهرم اولش میخاست منو ب قتل برسونه😨)دخی قشنگم از الان بگم من تمام راه های پیچوندن رو بلدم پس دهنت سرویسه😚باورم نمیشد تو اومدی ب قلب و روحم تا اینکه با پاهایی لرزون و فکری اشفته روی تخت سونو دراز کشیدم؛بولوب بولوب♡صدای قلبت بود عمره مادر💖(ابان سال 99 ماه هشتم بارداری:خاهشا قیافت ب من بره مرسی) اسفند۹۹:واااای دخترت چقد شبیه باباشه😄اینم بگم و برم:کاربری قبلیم ب لطف اقای ح.ر تعلیق شد روحش شاد🤐
یه همکلاسی داشتم  سال اخر سر کلاس زیست که تست واسه کنکور حل میکردیم مینشست رمان مینوشت بذاره تو ...

اره بخدا باور کن همه"ی این سم رمانایی که ما خوندیم و این دخترای نوجوون غرق در افکار خودشون نوشتن چه اعتماد به سقفی هم دارن😂

NVD❤
من احمق واسه توسکا و قرار نبود  عرمیزدم😐صبح تا شب کارم خوندنشون بود ی مدت توهم زده بود ی پسر ر ...

 وای قرار نبود دومین رمانی بود ک من خوندم هنوز مغزم عادت نداش به این چیزای مسخره با خط خطش گریه میکردم 

از لحاظ سم بودن یا قشنگ بودن؟

خیلی خیلی زیبا بود

و البته واقعی بود و بر اساس زندگی ی خانمی طرف شمال

ک من حتی با نویسنده اش ک یه مشاور بود صحبت کردم

من الان چندسالع ک این رمانو نرتب میخونم

برو بخون واقعا خوب بود واقعا حرف نداشت

چون واقعیه عالیه


من توی عقد باردار شدم👶قصدم سقط بود چون شوهرم وضع مالی خوبی نداشت!هدیه خدارو پذیرفتیم و گفتیم ی حکمتی بوده و سقط نشد☆حرفای مردم تیکه ها و نگاهاشون باعث شد ب همه بگم:من مامان شدم اونم از شوهره شرعی و قانونیم پس نه هوس بوده نه گناه👩‍❤️‍👨اصلا هم خجالت نکشیدم سیسمونی اماده کردیم و همه عاشق دخترمن♡ممنونم از مادر و خاهرم که عین کوهی بودن پشت من(البته خاهرم اولش میخاست منو ب قتل برسونه😨)دخی قشنگم از الان بگم من تمام راه های پیچوندن رو بلدم پس دهنت سرویسه😚باورم نمیشد تو اومدی ب قلب و روحم تا اینکه با پاهایی لرزون و فکری اشفته روی تخت سونو دراز کشیدم؛بولوب بولوب♡صدای قلبت بود عمره مادر💖(ابان سال 99 ماه هشتم بارداری:خاهشا قیافت ب من بره مرسی) اسفند۹۹:واااای دخترت چقد شبیه باباشه😄اینم بگم و برم:کاربری قبلیم ب لطف اقای ح.ر تعلیق شد روحش شاد🤐
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792