2777
2789
عنوان

رمان های سمی که تو نوجوونی میخوندیم😂

| مشاهده متن کامل بحث + 7565 بازدید | 143 پست

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

اما من دالان بهشت روخوندم خیلی روم تاثیر گذاشت

چقدر اسمش آشناست

فکر کنم منم خوندمش، داستانش یادته؟

❤🧡💛💚💙💜 کتاب معجزه شکر گزاری روحتما بخونید و بهش عمل کنید ومنتظر یه تغییر مثبت و بزرگ تو زندگیتون باشید❤🧡💛💚💙💜

من احمق واسه توسکا و قرار نبود  عرمیزدم😐صبح تا شب کارم خوندنشون بود ی مدت توهم زده بود ی پسر رویای ساخته بودم واسه خودم😐🤣

یکی توی دلمه فرق داره باهمه❤https://harfeto.timefriend.net/16274179851352

من کاری به این رمانایی که خوندیم ندارم من فقط به چیزو خوب یادمه هممون تو دوران دبیرستان یه زمان خز نوشتیم ...وای به رمان بود خودم نویسندش بودم تازه چقدم باهاش عر میزدم موقع نوشتن😆😆😆

اما من دالان بهشت روخوندم خیلی روم تاثیر گذاشت

به عمق اون هم نگاه کنی میبینی بدی های خودشو داشت مثلا کودک همسری(دختره ۱۶ سالش بود فک کنم) غیرت و تعصب های الکی# روی دختر کم سنو سال در نهایت چون دختر پختگی کامل واسه زندگی مشترک رو نداشت باعث جداییشون میشه و یه جوری نویسنده نقل میکنه که انگار پسره حق داشته دختره رو ول کنه و یک نکته سم دیگه ام این بود که دختره از رابطه هیچی نمیدونست بعد شوهرش داده بودن و...

NVD❤

من اصلا از این رمانا نمیخوندم 

کلا رمان نمیخونم

اما یکی دوبار رمان بی ادبی خونده بودم 😐 اونم توی گوشی مامانم 

چه جرعتی داشتم

با فنجانی چای هم میتوان مست شد! اگر اویی که باید باشد، باشد💜
از بس با دقت میخوندیم حیف ذهنمون نه دغدغه بود نه چیزی  پاک پاک بود هر چی میخوندیم صاف میرفت ت ...

من رمان خانه ای از حریر رو یادمه خوندم چی بود سم خالص 

دختره  بابا مامانش  فوت میشه میاد  خونه دایی اش مسرداییش  اولش اذیتش  میکنه بعد عاشقش میشه 

واقعی بود مگهههه؟

ارع عزیزم من حتی با اون مشاورم صحبت کردم...💔💔💔

من توی عقد باردار شدم👶قصدم سقط بود چون شوهرم وضع مالی خوبی نداشت!هدیه خدارو پذیرفتیم و گفتیم ی حکمتی بوده و سقط نشد☆حرفای مردم تیکه ها و نگاهاشون باعث شد ب همه بگم:من مامان شدم اونم از شوهره شرعی و قانونیم پس نه هوس بوده نه گناه👩‍❤️‍👨اصلا هم خجالت نکشیدم سیسمونی اماده کردیم و همه عاشق دخترمن♡ممنونم از مادر و خاهرم که عین کوهی بودن پشت من(البته خاهرم اولش میخاست منو ب قتل برسونه😨)دخی قشنگم از الان بگم من تمام راه های پیچوندن رو بلدم پس دهنت سرویسه😚باورم نمیشد تو اومدی ب قلب و روحم تا اینکه با پاهایی لرزون و فکری اشفته روی تخت سونو دراز کشیدم؛بولوب بولوب♡صدای قلبت بود عمره مادر💖(ابان سال 99 ماه هشتم بارداری:خاهشا قیافت ب من بره مرسی) اسفند۹۹:واااای دخترت چقد شبیه باباشه😄اینم بگم و برم:کاربری قبلیم ب لطف اقای ح.ر تعلیق شد روحش شاد🤐
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز