خوب حالااا شوهرم رام شده اما من دیگ نمیدونم چرا اینقدر ازش متنفرم .هر صحبت هر جرکت ه. اتفاق منو یاد خاط ات تلخ زندگیم میوفته.پشتوانه ندارم .خودم و خودم .از طلاق میترسم .از تنهایی .از اینکه کاسبم و دید اجتماع .از دخترام ......
موندم من ادم تو خودم میریزم .الان چشمم پرش داره .شوهرم که زنگ میزن بدتر میشم .