شنیدم میگن ازدواج یعنی رشد پیشرفت من از وقتی که ازدواج کردم پس رفت داشتم
آزادیم رفت یعنی زندانی شدم حتی از بیماری بمیرم یا از گرسنگی نمیتونم برم باید خودش بیاد ببره یا مادرش با هزار منت بره بعد با هزار التماس
۲ خرجی درست حسابی نمیده سالی ی دست لباس نمیخره حتی راحتی
۳ توحین تحقیرش تو جمع همیشه هست جلوی خانوادش منو خانوادمو حتی میکنه حرف منو ب مادرش میگ ب خواهرش پدرش
۴حتی تنها هستیم هم من نمیتونم حرف دلم و بهش بگم سریع گارد میگیره قهر میکنه فحش میده ب خودش میگیره
۵ ب احتیاجاتم رسیدی نمیکنه توجه نداره یچیز کوچیکی رو اونقدر میگم آخر خودم یادم میره
۶دکتر نمیبره میگه مریضی باید بابات ببره هر جا میرم پول ندارم نمیده
۷ انتظار کار ۲۴ ساعت ازم داره شام ناهار صبحانه بچه ظرف کارگر مرغ حیاط نگهبانی آخه تو حیاط پدرشه میگ مواظب وسایلم باش نبرن
۸ خانوادم میان میره بی احترامی میکنه خونه پدرم نمیبره دوماه دوماه ک اصلا میبره میگه ده دقیقه سر ۱۵ دقیقه پا میشه
۹ ب بابام پیام داده نیا خونه ما
اگ جزئیات میخواین ب تاپیکهای قبل سر بزنین