2777
2789
عنوان

یعنی من دیگه عروس نمیشم💔

| مشاهده متن کامل بحث + 4255 بازدید | 202 پست
من خیلی سختی کشیدم و خوشحالم جدا شدم الان آرامش دارم،عاشق آرامش زندگیم هستم همسن توام،بنظر من تو هم ...


بعد طلاق چیکار کردی؟ 

درس خوندی یا شاغل شدی ؟ 

من خداروشکر دوستای خوبی دارم خیلی تلاش میکنن حال روحیمو خوب کنن اما خودم دیگه دلم نمیخواد شاد باشم انگار عذاب کجدان میگیرم همش 


دقیقا مثل من که به حرف هیچکس گوش ندادم و تو عقد جدا نشدم و حالا با دلی شکسته و پر از درد و نفرت از ش ...

حالا میفهمم خود ماییم که این مردارو پرو میکنیم 

با فرصت دادنای الکی سوار گردنمون میکنیم

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

بعد طلاق چیکار کردی؟  درس خوندی یا شاعل شدی ؟  من خداروشکر دوستای خوبی دارم خیلی تلاش می ...

لیسانس داشتم یعنی ترم آخر بودم جدا شدم،بعد شاغل شدم اونم چ شغلی سال۹۸دو شیفت۵۰۰,بعدم زد و آزمون ی جا دولتی قبول شدم الان خیلی اوضاعم بهتره ولی خب خدا هیچ وقت بنده اش تنها نمی‌ذاره نا امید نشو

روز قبل خواستگاری اولین نامزدم پدرم حرفی گفت که تا۳ماه شوکه بودم فکر کردن من از محمد خوشم اومده که سکوت کردم.قول و قرارعقد و عروسی گذاشتن منو محرمش کردن اما من شوکه بودم.بعدیکماه از نامزدی به خودم اومدم ماجرا رو بهش گفتم گریه زاری راه انداخت و....اماهرچه بیشتر نلاش میکرد دلمو به دست بیاره بیشتر ازش متنفرمیشدم.خلاصه محرمیت۳ماهه ونامزدیمون تموم شد.استادم ازقبل این ماجراخاستگارم بوداما میدیدم دختراچقدر دور وبرش میپلکن نمیخواستمش. ۲۰واحد درسی منو انداخت مجبورشدم کلاه سرش بذارم وبگم لیسانسمو بگیرم بعد ازدواج میکنیم.زمان موعودوقتی ردش کردم ول کن ماجرا نبودنصف شب شیشه هامون رو شکست.تواین گیرو دارمجبور شدم به نامزد دومم بله بگم وعقد شدیم.بعد عقد فهمیدم کارچاق کن۲تا از قاضی هاست.چندماه تلاش کردم دست برداره اما نشدبه خانواده م گفتم خلاصه بعد ۵ماه از عقدجداشدم.ادامه تحصیل دادم و ۲۶سالگی باهمسرم ازدواج کردم.سختی های من ۵سال طول کشیداز خداخواسته بودم چون دل محمد رو شکسته بودم همین دنیا مجازاتم کنه که گرفتار ۲تا محمد نام بعدی شدم که بالا گفتم.اما صبرکردم.نتیجه توکل به خدا خوشبختی الانم با همسرمه.دوست خوبم به خدا توکل کن همه چیز رو به بهترین شکل سامان میده که باورت نمیشه

هنوز جدانشدم تو مراحل جداییم  اره بگو چطوره روابطتون

انشاالله ک ب ارامش برسی

من باکسی بودم ک هم دیگرو خییییلی دوس داشتیم الانم داریم ب شدت وابسته هستیم بهم من ۲۱اون ۲۳

شغلش مکانیکه شهرمون ۷ساعت فرقشه خیلی بم توجخ میکرد ۲۴ساعت بم رنگ میزدمثلا۳صب میخواببدم زنگ میردبیدارم میکرو ک باس حرف بزنم

خانوادم ازاول مخالف بودن کتکم زدن تاسرحدپدگ گوشیمو سیم کارتمم سوخت ی مدت سیم کارن نداشتم دوباره شروع کردم یواشکی باش حرف زدن ما ۵ماه بود باهم بودیم ولی چن باربخم زد میگف تودوری یکیو میخوام ک پیشم باشه یاخانودمو بهونه میکردیبارخیانت کرد ولی زیرس نرف ولی متفهمیده بودم ادم ب شدت بی ثباتب بود الان میگفت میخوامت دابطمونو شروع میکردیم دوبارخ فرداش بهم میزد

ی مدت کامل تموم شد اومد گف میخوام بیام خواستگاریت ولی باید چن سال صبرکنی ک دودیقه بعدش پشیموم شد دوباره بهد۱ماه بم پیام داددیشب گف ک تموم نکرو۷دوسم داره اینا 

اره شکر خدا حامی منن

عزیزم هرچند طلاق کار سختیه ولی خواهش میکنم اگه نگرفتی هم هول بچه نباش، 

دوست من توی نامزدی شوهرش گفته بود معنی نداره زن بعد ساعت 6 بیرون باشه، من بهش گفتم یه کم شک کن بهش، ولی اون انگار نه انگار.... 

مامانش گفت بعد عقد درست میشه، بعد عقد اجازه نداد با ماها که دوستای چندین ساله ایم که هیچ با فامیل هم در ارتباط باشه، بازم هیچ چی نگفت، رفت خونه اش، الان اجازه نداره خونه ی مامانش هم بره.... فرطی هم حامله شد تو یه ماه، هر روز دعوا،. هر روز اعصاب خوردی دارن. 

الانم به خاطر دخترش باید ادامه بده... 

روز قبل خواستگاری اولین نامزدم پدرم حرفی گفت که تا۳ماه شوکه بودم فکر کردن من از محمد خوشم اومده که س ...

امیدم به خداس خودش دستمو گرفت و از زندگی بیرونم آورد 

خودش دید با زجه صداش زدم 

حمایتشو حس میکنم قشنگ

روز قبل خواستگاری اولین نامزدم پدرم حرفی گفت که تا۳ماه شوکه بودم فکر کردن من از محمد خوشم اومده که سکوت کردم.قول و قرارعقد و عروسی گذاشتن منو محرمش کردن اما من شوکه بودم.بعدیکماه از نامزدی به خودم اومدم ماجرا رو بهش گفتم گریه زاری راه انداخت و....اماهرچه بیشتر نلاش میکرد دلمو به دست بیاره بیشتر ازش متنفرمیشدم.خلاصه محرمیت۳ماهه ونامزدیمون تموم شد.استادم ازقبل این ماجراخاستگارم بوداما میدیدم دختراچقدر دور وبرش میپلکن نمیخواستمش. ۲۰واحد درسی منو انداخت مجبورشدم کلاه سرش بذارم وبگم لیسانسمو بگیرم بعد ازدواج میکنیم.زمان موعودوقتی ردش کردم ول کن ماجرا نبودنصف شب شیشه هامون رو شکست.تواین گیرو دارمجبور شدم به نامزد دومم بله بگم وعقد شدیم.بعد عقد فهمیدم کارچاق کن۲تا از قاضی هاست.چندماه تلاش کردم دست برداره اما نشدبه خانواده م گفتم خلاصه بعد ۵ماه از عقدجداشدم.ادامه تحصیل دادم و ۲۶سالگی باهمسرم ازدواج کردم.سختی های من ۵سال طول کشیداز خداخواسته بودم چون دل محمد رو شکسته بودم همین دنیا مجازاتم کنه که گرفتار ۲تا محمد نام بعدی شدم که بالا گفتم.اما صبرکردم.نتیجه توکل به خدا خوشبختی الانم با همسرمه.دوست خوبم به خدا توکل کن همه چیز رو به بهترین شکل سامان میده که باورت نمیشه

انشاالله ک ب ارامش برسی من باکسی بودم ک هم دیگرو خییییلی دوس داشتیم الانم داریم ب شدت وابسته هستیم ...

من الان بهت بگم به دردت نمیخوره تو باز به حرف قلبت پیش میری 

مطمئنم خودتم میدونی که با این آدم نمیتونی زندگی کنی ولی فقط به حرف قلبت داری جلو میری

شوهر منم ثبات نداشت 

شب بله برون گفت نمیتونم به ازدواج فکر کنم صبحش گفت اشتباه کردم ببخش 

هر لحظه یه فازی داشت 

خیانتشو باچشم ندیدم اما حسم و نشونه ها بهم فهموند سروگوشش میجنبه اما دوسش داشتم خودمو زدم به خریت 

کتک زد گفتم عصبی بوده تقصیر منم بوده عیب نداره 

فحش داد گفتم عصبی بوده 

هر چی خواستم نخرید گفتم عیب نداره بچس نمیفهمه دستش خالیه 

خودمو فقط توجیح کردم 

توام داری اشتباه منو و خیلی از زنای دیگه که تهش با روح خسته مهر طلاق میخوره به شناسنامشون

رو میری 

سنت کمه 

اینی که الان بهش میگی عشق فقط کورت کرده 

عشقی سرانجام داره که عقلتم تائیدش کنه 



ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792