یکی دو هفته پیش مادرم زنگ زده بود گوشیم شوهرم جواب داده بود گفته بودن بیا با ماشینت یه کم گندم داریم جا به جا کن گفته بود کار دارم مادرم گفته بود خوب ماشین تو بده خودمون میاریم برات (شوهرم مغازه عمده گندم و....داره،)گفته بود نه ماشین نمیدم منم گفتم خوب دیگه ماشین دست کسی نمیده حالا دیدم یه پسر عمو پدرش اومده ماشینشو داده دستش گفتم چرا دادی گفت چجور بگم نمیدم دیگه حوصله جر و بحث نداشتم اومدم خوابیدم فردا چی بهش بگم کلا میدونم ماشین باید دست کسی نداد ولی مادرم کلی برا زحمت میکشه هفته ای دو بار میاد بچه ها رو حموم میده کمکم میکنه تو کارها ولی پسرعمو پدرش جز بدی هیچی نداشته
برای سالم بودن نی نی هام و به سلامت دنیا بیان صلوات بفرستین خاله ها و سلامتی گل دخترم
خخیلی خدا شاهده هر وقت کار داریم فقط خونواده من هستن الان من اومدم غذا برا کارگر درست کنم خواهرای اون خونه هستن خواهرم باهام اومده د وقلوهامو بگیره من بتونم به کارام برسم...اصلا هرکاری بردارام برا دکتر اینجور اون ور میبرنمون
برای سالم بودن نی نی هام و به سلامت دنیا بیان صلوات بفرستین خاله ها و سلامتی گل دخترم