تحملشونو ندارم دیگه کمکم کنین

گوشزد هم نمیکنه همیشه .... سعی کن همه چی رو ب خودت نگیری میدونم سخته اما واقعا شاید آدما از حرفاشون منظور نداشته باشن . تو نباید برای خودت داستان بسازی ب مغز خودت فشار بیاری

عزیزم از تجربه میگم . حرف نزن بهشون عمل کن . قبلش برنامه بریز اگه زنگ زدن بگو فلان جا قراره بریم . یا مثلا دارم خونه تکونی میکنم یا ... 

دنیا که همیشه باب میل اون نمیچرخه !!!!! زود رنج باشه باید روابط عادلانه باشه اینطور هم ک فک میکنی نیست . وقتی ب زورم بهت غذا میدن مطمئن شدم دوست دارن طفلیا 

ایشالا که هر چه زود تر خونه بگیرین برین راحت بشی . من خودم تقریبا 1 سال و نیم پیش مادرشوهرم اینا بودم ولی مادر شوهر من تقریبا خوبه خیلی اذیت نمیکرد اما یه دونه جاری داشتم هر روز میومد خونه اونا بچه شلوغ هم داشت اونا خیلی اذیتم میکردن ادم تو خونه پدر شوهر اینا ارامش نداره اصلا بعدشم خدا خیرش بده مادر شوهرم گف که برید خونه خودتون چون اون خودشم قدیم با مادرشوهر زندگی کرده بود منم درک میکرد اما دیگه مادرشوهره اخلاقای بدی هم داره خوب 

باشه عزیزم وقتی خودت نمیگی ... من میگم نذار حرفات نگفته بمونن بگو انجام بده . دیگه نظری ندالم

استاتر خودتون مقصرید هم خودت هم شوهرت 

شما باید حرفتون رو بزنید و برید یه روز خونه مادرت یهدروز صبح زود با شوهرت از خونه بزنید بیرون یهدبارم بخوابید هر چی در زدن و یا زنگ جپاب ندید تا عادت کنن 

بعدم اکر حرف زدی گریه کرد یا گلایه به بقیه کرد واقیعت رو بگید دوست دارید با خانواده شما یا اینکه خودتون با هم باشید بعدم چرا شما نمیرید طبقه بالا اونا بیان پایین

مشکل خاصی نیست. یا چون من مشکلات زیاد وبدتری دارم این برام هیچه.