بیاین ازخنگ بازیاتون بگین.وای من یاد کارام میفتم دوست دارم خودمو دار بزنم.اینقدر حرصی میشم از دست خودم😠مثلا همون شب اول عقد جلو مادرشوهروخواهرشوهر سرمو گداشتم رو پاهای شوهرم.یا روزای اول موم میخریدم میرفتم خونه اونا به خواهرشوهرم میگفتم موم بندازه واسم.یایه بار حموم کردم بعد لباس پوشیدم ولی حوله حموم روازاونا که تن میکنی پوشیدم رفت پیششون.وای خدایا من که عاقل و مثلا منبری رفته بودم وکلی جلسات پندواندرز داشتم تومساجد اینا چی بود انجام دادم😅😅باچه عقلی اخه😆😆