من در هفته ۴ روز عصرها بچه ام رو میبرم خونه مادرم تا نگه داره .من برم سرکار .از اول میگفت کمترش کن . روزهاش رو کم کن ساعتش رو کم کن . خسته میشم . حالم خوب نیست .
منم ناراحت میشدم . روزهاش رو سه روز کردم . الان باز تیکه میندازه . اخم و تخم میکنه .
خیلی دلم پره . چرا درک نمیکنه با این همه زحمتی کا من کشیدم درس خوندم .الان بشینم خونه چشمم به دست شوهرم باشه پول بذاره کف دستم .
من ازش میخوام هوام رو داشته باشه کمکم کنه روی پای خودم بایستم .
خیلی ناراحتم .
تصمیمم این شد که کارم رو بگذارم کنار .
الان دلم داره میترکه .