منم کنکور دارم گفتن فعلا بمون کنکور بده بعد بیا پیشمون، داداشمم مجرده و توی شرکت کار میکنه موند پیش ما،
توی این دو هفته زجر همه دنیا رو کشیدم 😣 یکی از عمه هام با شوهرش مشکل داره و میخواد طلاق بگیره
بقیه عمه ها اینو آوردن اینجا که یعنی مواظب مامانبزرگم باشه ولی اصلا باهم صلاح نمیرن
میخواد پوشکش رو عوض کنه سرش داد میزنه، غذای خوب بهش نمیده
صبح خودش بیدار میشه کمک نمیکنه اونم بلند کنه و دست و صورتش رو بشوره تا وقتی که من بیدار شم یا آزمونم تموم بشه برم سراغ مامانبزرگم 😞
بقیه عمه هامم که میان فقط غیبت مامان بابامو میکنن، جرعت نمیکنم چیزی بگم
امروز پریود شدم و صبح اصلا حال خوبی نداشتم 😢 عمم دید اینجوریم ول کرد رفت خونه خواهرش مامان بزرگمم کلی گریه و.. ناراحتی کرد
به سختی براش غذا پختم دادم خورد و کاراشو کردم
واقعا دیگه نمیکشم، اصلا نمیتونم این چن روز مونده به کنکورم رو درست بخونم و تست بزنم اعصابم خورده
از یه طرفم دلم برا مامان بزرگم میسوزه دلم نمیاد کاراش و نکنم چون گریه میکنه و بدتر اعصابم خورد میشه
مامانمم میخواد بیاد بابام نمیذاره 🤦♀️
مامانبزرگم هی زنگ میزنه به مامانم گریه که منو چرا نبردی با خودت اینا منو میکشن 😞
روحیم داغون شده تو این خونه، افسرده شدم دیگه