واسه ش مهم نیست من واسه درسم میرفتم یه استان دور با شکم حامله یه زنگ نمی‌زد مردی زنده ای ماشین داشت می نشست خونه به همین شب من ساعت ده شب زمستون دنبال تاکسی بودم یکی دلش سوخت منو رسوند دیدم رفته زن داداش شو از خونه خاله ش بیاره
دیگه صبرم تموم شد نفرین ش کردم
ای کاش یه جایی داشتم میذاشتم میرفتم نه طلاق م میده نه می‌ذاره مثل آدم زندگی کنم عرصه برام تنگ شده
ای کاش برمی گشتم به سال ها قبل اون جور جدا شدن راحت بود
حسرت حمایت های برادر شوهرام از زن هاشون کار های همسرشونو خوب جلو میدن از سر کار برادر شوهرم میاد برنج می‌ذاره خانم هم از صبح تا شب خونه خوابه باردار هم نیست بعد میگه زنم زحمت کشید سفره انداخت منم غذا حاضر تو یخچال زنگ میزنم فحش میده سر کار که غذا رو کی گرم کنه
چیکار میشه کرد
تو همه این ماجرا مقصر اول و اخر همسرته
خدا سر عقلش بیاره
من خودم دختر دارم به همسرم میگم فکر کن الان این رفتاری که کردی دوفردای دیگه با دخترت بشه میره تو فکر و از بعضی رفتاراش کوتاه میاد
ولی مردا خیلی لجبازن نباید زمینه لجبازی هم فراهم کنی به همسرتم اصلا محل نده وقتایی که میدونی میخاد بره اونجا اصلا نپرس کجا میری باز چه خبره که میری بچهرو نبر اصلا هیچ واکنش و حساسیتی بخرج نده یه مدت ببین چی میشه
چ صمیمیتی شوهر منم میگفت ما با زنداداشمون صمیمی هستیم و نمیدونم از بچگی باهم بزرگ شدیم و ...
چند باری سر ی سری رفتاراش چنان جنگی انداختم ک دیگ جلو من اسمشو نیاره . سر سفره داد میزد اونو صدا میکرد فلانی بیا غذا بخور و از اینجور حرکتا گفتم من زنتم ب فکر من نیستی . بعد بهش گفتم باز اگ ببینم منم میچسبم ب داداشت ببینم خوبه یا ن . برم بشینم تو بغلش ببین خوشت میاد زنداداششم دیگ . قشنگ خودشو جمع کردا
با جنگ حل نمیشه چند بار جنگ کردم بدتر شده کتک زده زیر چشمم کبود کرده ولی قبلا پشیمانی هر چقدر ظاهری داشت الان نه خودم احساس می کنم تنفر و یه زنگ نمیزنه بهم وقتی میاد دنبال قر و بهانه ست میگی غذا می خوای یه دعوا ایراد از ظاهر م می گیره
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
