سلام سلام سلام
چطورید بچه ها
من یه آدمی هستم که زیاد اعتقادات مذهبی ندارم
درواقع اصلا اعتقادات مذهبی ندارم
ولی اینا ربطی به انسانیتم نداره
به حقوق دیگران احترام میذارم چون وظیفه ی همه هست سعی میکنم موجب آزار و ناحاقی نشم بازم چون این وظیفه ی منه به عنوان یه انسان
از بچگی خیلی عادت داشتم همیشه بحث کنم
از هفده هجده سالگی به اینور بیشتر
توی کارگاهمون یه آقایی بود همیشه مینشست درمورد برحق بودن شیعه حرف میزد و تموم مذاهب دیگه از هندوها تا سنی هارو مسخره میکرد
من پدرو مادرسنی هستند
یه رو از بس اینکارو کرد من اعصابم خورد شد برگشتم بهش گفتم خیلی متعصبی و سر بحث باز شد تا چند روز هی بحث مذهبی در میون بود
ضمنان بخاطر گیاه خوار بودنمم ایشون منو خیلی مسخره میکرد
بعدها فهمیدم این آقاوخانومش وقتایی که من نبودم کلی پشت سرم صفحه میذاشتن و میگفتن من یه آدمیم که به هیچی اعتقاد ندارم و نمیدونم هزارتا حرف دیگه
این ماجرا تازه بعد از کلی ماجراهای دیگه ست که من به اشتباه هی بابقیه بحث میکردم و هربار پشت دستمو داغ میکردم دیگه بحث نکنم
هردفعه هم میدیدم هنوز آدم نشدم
خلاصه به نظرتون من خیلی احمقم که میشینم با آدم مذهبیا درمورد مذهبشون یا طرز فکرشون بحث میکنم؟
راستی رئیسمون ازاینایی بود که معتقد بود زنایی که حجابشون کامل نیست زنای خرابین تقریبا مستقیما همینو به زبون میاورد .منم یه شب نشستم بااین بحث کردم که یه زن هرلباسیم به پوشه مردا هیچ حقی ندارن بهش متلک بندازن ولی این قبول نمیکرد میگفت این زنه خودشه واسه همین بدحجابه
خلاصه بعدش باز به خودم گفتم دختر احمق آخه چرا دنبال اینی که مردمو تغییر بدی
الان دیگه نمیخوام هیجوقت باکسی بحثی کنم
ولی اون زمانم که اون بحثای مذهبی رو میکردم صرفا ازجهت سرگرمی بود ولی بعدش فهمیدم این مرد و زنش و تمون بچه های دیگه ی کارگاه که اونام خیلی مذهبی بودن همه از من بدشون اومده بوده بخاطر حرفام
گرچه من حرفای بدیم نمیزدم اون آقا وخانومش خیلی بدتز حرف میزدن ولی خب ازاونجایی که من متعصب نیستم اصلا هیچکدوم نه برام مهمه بود نه باعث ناراحتیم میشد ولی ظاهرا اونارو حسابی ناراحت کرده بوده