2777
2789

کلا به پیشرفت من حسودیشون میشه تو زندگی خیلی هم ادمای لجبازین. هرکدوم دو تا بچه دارن میارن میذارن خونه ی ما اونروز انقدر بچه هاشون جلو خواستگارم بی تربیتی کردن ابرومونو بردن دیگه اعصاب ندارم اصلا. خواستگارمم بی تربیتی اینا رو دید انگار پشیمون شد 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خواستگار که اومد ببرشون ت اتاق بهشون بگو هرکی ساکت موند تا مهمونا بره قول میدم میبرمش بیرون (پاستیل،لواشک از این چیزا) میخرم واسش

یه روی توی یه نقطه ای از زندگیت قرار میگیری و برمیگردی به سختی های پشت سرت نگاه میکنی، میبینی تو باید این سختی هارو میکشیدی، باید از این درد ها عبور میکردی ، باید این اتفاق ها میوفتادن تا تو به جایی که الان هستی برسی❤️🌸
اره خواستگارمم چپ چپ نگاه مبکرد اینا رو خوشش نیومد از ابن همه شلوغی و سر و صدا 

مقصر پدر مادرت بودن

ساماندهی مهمونی به این بزرگی با اوناست

نباید اجازه میدادن اونا بیان

برام هیچ حسی شبیه تو نیست❤
چیکار کنم بنظرت چه رفتاری داشته باشم؟ 

مستقل شو و ازشون جدا شو نه اینکه ارباطتتو کامل قطع کنی  همه پیشرفتاتو بهشون نگو و در جریانشون نزار

و به خاطر چشم زخم صدقه بده 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792