وای دیگه از دستش خسته شدم ما اصلا طرز فکرامون نمیخونه کلا تو هیچ مساعلی بعد مثلا همسرم میاد خونمون یه چیز میگم هی طرف اونو میگیره میپره تو حرفامون نظر میده طرف همسرم میشه بعدنا بهش میگم مامان تو هیچی نگو چرا خودتو میندازی وسط میگ خوب میکنم هر روز هر روز دعوا بد بختیم اینه خیلییی مونده برم خونه خودم دیگ خسته شدم ازش بیزار شدم خیلی اذیت میشم
آره منم ولی جور دیگه.مامان من هرجابیرون بریم زهرمارمون میکنه از بچه گی یادمه همش وسط پارک وخیابون قهرمیکرد اصلا چی بگم دلم خونه.الانم همینه یه مسافرت باهاش رفتیم ازدماغامون دراورد همش قهرمیکر یادعوابا بابام
چقد مونده بری سر خونه زندگیت؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
