خیلی دلم از دست مادرم گرفته گفتم باهاتون درد و دل کنم اروم تر بشم. نمیدونم چطوری بگم مامانم شبیه همه مامانا نیست. مثلا مریض بشم حال ندار بشم میگه چته همه مریض میشن تو تنها که نیستی اینجوری خودتو زدی بیحالی. یا الان باردارم اون سری رفتم خونشون گفتم برام اش دوغ درست میکنی؟ گفت نه یه دوغ بخر برو خونتون درست کن مگه کوچیکی. یا بابام با دخترم بازی میکنه باهاش دعوا میکنه میگه ولش کن مگه بچه بازی، بره با باباش بازی کنه. و.. و.... شوهرم خوبه هر جا بخوادد میبرتش و هر چی مامانم بگه براش میخره مثلا داداشم تو خونه نشسته میگه بگو(اسم شوهرم) داره میاد نون بخره. کلا مامانم اینا کمکمون هم نمیکنن. موقع تولد دخترم هیچی کادو ندادن. برا تولدشم ندادن. توقعی هم ندارم انچنان ولی دلم میگیره وقتی میبینم همش برای داداشم میگن باید کم نزاریم و.. . دختر براشون مهم نیست