هفته دیگه عروسی خواهرشوهرمه تو استان دیگه اما پسرداییم خیلی جوون بود یه هفته پیش تصادف کرده فوت کرده هممون سوختیم الان بنظرتون چکارکنم دوست نداشتم عروسی برم قبلش بخاطر کرونا میترسیدم بچمو ببرم هی میگفتم برا چی عروسی میگیرین واستین اقلا همه واکسن بزنن بعد، الان پسرداییمم اینجوری شده ، شوهرم دوست داره برم مامانمینا میگن دلت میاد هیشکی از دلم که خبر نداره شما بودین چیکار میکردن میرفتین عروسی یا نه، از طرفیم میگم همین یه خواهر داره که مجرد بوده نرم زشته بچم عروسی عمش نباشه، بخدا ثانیه ای نیست به پسرداییم فک نکنم خیلی جوون بود یسال بود تازه عقد کرده بودن منتظر بودن کرونا تموم شه عروسی بگیرن کمر داییمو زنداییم شکست
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
معلومه که نه عزیزم تو الان باید برای خودت و خانوادت ارزش قائل شی الان بچت عروسی عمش نباشه طوری نمیشه ولی داییت بشنوه خیلی دلگیر میشه که باهاش همدرد نبودی و مادرت هم ناراحت میشه واقعا
دخترم ما خیلی منتظرت بودیم مخصوصا خواهرت ولی تو پیش خدا رو دوست داشتی هیچوقت اون روی ماهت رو فراموش نمیکنم😔