2777
2789

😔خدا حفظ کنه همه مادرارو ک آنقدر سختی میکشن

🤲خدایا خیلی انتظار سخته اینکه ندونی باید منتظر باشی یا بیخیال بشی ، خدایا هیچ وقت هیچ زنی رو ناامید نکن از مادر شدنش😔چون درد داره اینکه آدم ندونه قراره مادر بشه یان ،از ی جایی ب بعد خودشو میزنه ب بیخیالی ولی این بیخیالی نیس حس ناامیدی هس ک تو وجود اون زن ایجاد شده😢خدایا ب همه منتظرا بچه بده ب منم بچه بده ۵ سال شد دیگه خسته شدم همسرمم ازم سرد شده دلش بچه میخواد حق داره خدایا خودت دل همسرمو شاد کن

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

لایک 

🤲خدایا خیلی انتظار سخته اینکه ندونی باید منتظر باشی یا بیخیال بشی ، خدایا هیچ وقت هیچ زنی رو ناامید نکن از مادر شدنش😔چون درد داره اینکه آدم ندونه قراره مادر بشه یان ،از ی جایی ب بعد خودشو میزنه ب بیخیالی ولی این بیخیالی نیس حس ناامیدی هس ک تو وجود اون زن ایجاد شده😢خدایا ب همه منتظرا بچه بده ب منم بچه بده ۵ سال شد دیگه خسته شدم همسرمم ازم سرد شده دلش بچه میخواد حق داره خدایا خودت دل همسرمو شاد کن

مادرم زن زیبایی هست 

 از نظر من خیلی زیبان ولی الان با اینکه چهل و خورده سالشه اما خیلی شکسته شده 

  مثل اینکه جای تموم درداش چروک شد توی صورتش

 جای تموم اشکاش 

 حسرتاش


    مادر بزرگم توی یه خانواده ۱۰نفری بوده 

  توی سن کم شوهر میکنه 

 با یه پسر غریبه 

 و از همون اول کار همش بحث و دعوا داشتن 

 به گفته خودش نه بهش خرجی میداده و دست بزن داشته 

 همون اولای ازدواجشون حامله میشه و یه دختر میاره 


زن برادرش که خیلی حسود و بد ذات بوده نمیزاره که این شیر خودشو به بچه بده 

 میگه بهش شیر گاو بده 

 بچه هم بعد چن ماه میمیره 


 میگزره تا اینکه باز حامله میشه و مامان منو به دنیا میاره

خب بقیش🙄

همینجوریش یه شهر بام بَده..تو سمت من باش عذابم نده💔🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶      یکروز بالاخره آخرین کسی که تو رو میشناسه میمیره! و خاطرت برای همیشه فراموش میشه....! پس از زندگیت لذت ببر❣️

پدر بزرگم خیلی تو دوران حاملگی مادر بزرگمو کتک میزده 

  تا اینکه مادرم به دنیا میاد 

 و اون بدون داشتن زره ای احساس پدری 

 اونا رو ول میکنه و میره زن میگیره 


 مادر بزرگم قالی بافی میکرده 

 با هزار زجر و عرق پول جمع میکنه و یه خونه نقلی میخره و دوتایی تنها زندگی میکنن 


تموم زن داداشاش 

 داداشاش خواهراش همه اذیتش میکردن و بهش میگفتم بیوه 

 همش ازش کار میکشیدن و می بردنش خونه هاشون تمیز کنه که نه بچه هاشون بشوره

مادرم با هزار بدبختی بزرگ میشه

با هزار تا شب ک  شکم خالی خوابیده و هزارتا صبح ک گشنه  بوده


پدر بزرگم براش شناسنامه گرفته  و اسم پدربزرگم به عنوان پدر تو شناسنامه

میگه وقتی مدرسه میرفتم هیچی نداشتم ببرم بخورم

روی زمین اک  چیزی میدیدم   میخوردم

همیشه با حسرت نگای بقیه میکردم

اون زمان  بقیه میرفتن ابنبات میخردن و میخورن

و مامان من همیشه در حسرت خوردن یه ابن ابی تمیز بوده 😔

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

یه لحظه بیاین

_13yasamin | 19 ثانیه پیش

ناشناس

mim_min | 23 ثانیه پیش
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز