2777
2789

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خلاصه مادرم  بزرگ میشه و خیلی خوشگل بوده

خیلی خاستگار داشته اما همش   خاله ها  ... راهشون میزدن  و نمیزاشتن  ک بیان خاستگاری

خالم یه پسر داشته  همه میگفتن چرا زهرا(مامانم) براش نمیگیری و اون همیشه   جلو مامانم و بقیه میگفته این دختر یتیم برا پسرم بگیرم 😔


خلاصه   عروسی پسر دایی مامانم میشه و اونجا  مامان و بابام برا اول بار همو میبینن

بابام میگه  دیدم یه زن  خوشگل چشم درشت با موهام  بور بلند  داره میرقصه همونجا یه دل نه صد دل عاشقش شدم


خلاصه چن وقت بعد میان خاستگاری  و با پا فشاری های  مامانم   پدر بزرگم راضی میشه  نوش رو بده




یک سال بعد از ازدواج کن به دنیا میام  و تقریبا همون موقع ها  پدرم  معتاد شد

زندگی سختی داشتیم خیلی سخت

وضع مالی خیلی بد

پیش   پدر بزرگ مامانم زندگی میکردیم و از این رو همه خانواده جز پدر بزرگ و مادر بزرگم   شاکی بودن

همه خاله ها و دایی ها به مامانم میگفت بچه یتیم اومده خونه بابامون صاحب شده


بابام اعتیاد داشته  و دست بزن

هزاران قصه نگفته در بین این سالهاست ک من  به یاد ندارم و مادرم بخاطر ناراحت نشدن من یه زبون نمیاره


چه سفره هایی ک با عشق مادرم نچید و با  داد و هوار و کتک های پدرم سفره رو بهم نریخته

پدرم ۱۳سال درگیر اعتیاد بود

مامانم از همون ابتدای ازدواج  معدش  عصبی شد  و تا به امروز که ۱۸سال میگزره هیچ وقت خوب نشد





با هزار بدبختی  شریکی با مادر بزرگم یه خونه خریدیم و از اونجا رفتیم


یه انباری داشتیم که  پدرم همیشه اونجا بود و داشت مواد میکشید

خیلی کم بابامو به چشم میدیدم

و وقتی موادش تموم میشد   میومد  و مامانمو میزد و دعوا راه مینداخت ک پول میخواد

پنج سال بعد از به دنیا اومد  من خواهر دار شدم

و مشکلات بیشتر


هیچ پولی نداشتیم

خیلی روزای سختی داشتیم

بابام همیشه  یا در حال  مواد کشیدن بود یا در حال دعوا


یادمه یه بار  بابام زد تموم شیشه های خونمون شکست  و بعد رفت

بعد هر دعوا هم مامانم به   خانواده پدرم زنگ میزد و گله ای میکرد اما هیچ کس به دادمون نمیرسد

پدر بزرگم عین شمر بود

بابامو هیچ وقت نخواست و الان هم ما ک خانواده بابامیم نمیخواد


مادر  میتونست اون زمان طلاق بگیره  اما بخاطر من و خواهرم هیچ وقت چنین کاری نکرد

میگفت من بچه یتیم بودم من بچه طلاق بودم نمیخوام شماها بشین



دارم میخونم ادامشو بذار

همینجوریش یه شهر بام بَده..تو سمت من باش عذابم نده💔🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶      یکروز بالاخره آخرین کسی که تو رو میشناسه میمیره! و خاطرت برای همیشه فراموش میشه....! پس از زندگیت لذت ببر❣️


مامانم از فقر و بی پولی به سطوح اومده بود

برا همین میرفت   نظافت خونه های مردم 😔

و پدرم اون زمان همش در حال  مواد کشیدن بود


مامان بدبختم  خونه های مردم و تمیز میکرد  

صبح   ساعت پنج صبح میرفت و  ظهر ساعت سه برمیگشت  و من و خواهرم تنها تو خونه ای ک  یه پدر معتاد  که مدام رفیقای  معتادش و میاره پیشش مواد بکشن



چقدر سخت بود اون روزا چقدر دردناک بود

هر  جمله از این ها رو با یاداوری  ک میکنم  خون گریه میکنم و مینویسم 😔هعی


مادرم سه سال  کار میکرد سه سال من   نه پدری داشتم  و نه  اونقدر  مادر

خودم همش  باخواهرم تنها خونه بودیم با پدر معتادم  یه سال به زبون اسونه

یه روز مامانم   زنگ زد به کمپ که بیان بابام ببرن

اما بابام فهمید  و گفت ک خودشم از این وضع خسته شده

گفت کمپ نمیرم

بجاش  عموم بردش   خونه خودشون  و من یک سال بابامو ندیدم

یه سال  بابام نه اومد نه ما رفتیم  گفت نمیخوام تا کامل خوب خوب نشدم ببینینم


واقعا اون روز ها  خدا کمک کرد که  پدرم تونست اون زهر ماری کنار بزاره و   خوب بشه


پدرم خوب شد  به لطف عمو بزرگم  و اراده خودش  و خدای بزرگ

عمو کوچیکمم اونو برد سرکار  و بهش کار یاد داد


الان   وضع مالی    متوسطی داریم،

پدرم از زمانی ترکش تا الان ک پنج  /شیش ساله  خونه پدر بزرگمه  و  حدودا سه روز در هفته میاد  خونمون

چون میترسن اگ بیاد توی شهر ما چون کوچیکه باز بدبختش کنن

مامانم هنوز معدش عصبی و مریضه و  چون نمیتونه غذا بخوره خیلی لاغر و ضعیف شده

دندوناش پوسیده و چنتایی مصنوعی داره

شاید بخاطر همه غما و  سختیای ک کشید اینجوریه


پدر بزرگم مدام سرکوفت بابام میزنه ک چرا نمیری

و ما هنوز پول کافی برای رهن و اجاره خونه تو شهر نداریم

و راستی   پدر مادرم توی این سالها خیلی اومد ک مامانم و ببینه  و بگه پشیمونه اما مادرم  راضی به دیدنش نمیشد

و الانم رابطه ای نداریم


زندگی هنوز جریان داره

هنوز سختیای زیاده  داره

اما مثل تموم این روزای ک گذشت اینم میگزره:)

خدا بزرگه دوست من  بزرگ تر از مشکلات ما

پایان

انشاءالله اوضاعتون بهتر میشه و عاقبت بخیر بشید

همینجوریش یه شهر بام بَده..تو سمت من باش عذابم نده💔🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶      یکروز بالاخره آخرین کسی که تو رو میشناسه میمیره! و خاطرت برای همیشه فراموش میشه....! پس از زندگیت لذت ببر❣️
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792