سلام دوستان
مادرم از اول با ازدواج من مخالف بود بشدت
ولی من عاشق بودم و میخواستم به عشقم برسم
پافشاری کردم و باهم ازدواج کردیم
خب مامانم هیچوقت به چشم داماد نگاهش نکرده و اصلا دوستش نداشته
ما هم یه شهر دیگه زندگی میکنم
دقت که میکنم میبینم هیچوقت از رفتن ما خوشحال نشدن هرموقع تو تعطیلات رفتیم
سر هر مسأله ای بخاطر اختلافای مادرم و همسرم که همشو به من فقط میگفتن خیلی غصه خوردم
دیروز دیگه مستقیم مامانم باهاش دعوا کرد و چندبار گفت برو گمشو
هیچوقت همچین نفرتی رو تو نگاه و کلام مادرم ندیده بودم
با اینکه همسرم مرد خوبیه
هیچکس ایده آل نیست ولی همسرم واقعا مرد خوبیه و تو تنگناهای زندگی هیچوقت جا نزده
همسرم دیروز میگفت گوشی و همه چیتو میگیرم و راه های ارتباطیتو قطع میکنم ولی صبح بیدارشدم دیدم همه چیز سرجاشه
بنظرتون من چیکارکنم؟ رابطم رو با خانوادم کمرنگ کنم؟ خودمم خیلی ازشون ناراحتم منو خیلی اذیت کردن
هرموقع اونجا بود تکه متلک بار همسرم کردن البته پیش من نه جلوی خودش 😔😔😔