اولین بار خودمو زدم برای خودم ارزش قائلم
داشتم شیرینی برا سالگرد داداشم درست میکردم چاقو اره ای دستم بود قشنگ میخواستم چاقو فرو کنم تو پام
احساس بی ارزشی می کنم انگار لایق چیزی نیستم با خواهرم ده ساله زندگی می کنم حتی زمانیکه تو مرحله اشنایی بود حمایتش کردم اما حالا که داره اون ازدواج می کنه چقدر حرف می شنوم توقع بیار پایین زن روستایی چوپون شو یا زن سوپور
شبیه مسخره است اونم با چه شرایطی مطلقه با بچه
بدون درامدی
چقدر برای ساختن زندگیم زحمت کشیدم هیچ کی منو نمی بینه