من بچه بودم یک بار نبود سوار ماشین بشم و حالم بهم نخوره. بیچاره بابام همیشه بعد بیرون رفتنمون در حال ماشین شستن بود. سرمم همیشه رو پاش بود رانندگی می کرد.
الانم با این سنم اگه بریم بیرون یکم خیلی کم گرم باشه یا آفتاب روم باشه می ترسم حالم بهم بخوره. بخصوص تو تاکسی هستم می ترسم همیشه آبروم بره.
تک و توک هم پیش اومده اما تو ماشین خودمون خدا رو شکر.
بد ترینش اولین بار بعد عقدمون بود که رفتم شهر همسرم. 10 دقیقه با ماشین رفتیم بیرون چنان حالم بهم خورد که کلا آبروم رفت. برگشتیم خونه تا چند ساعت تو اتاق گریه می کردم. اخه هنوز خیلی ازش خجالت می کشیدم.
کلا من که نفهمیدم چرا اینطوریم. توصیه دکتر هم به پدر و مادرم فقط این بود که قبل بیرون رفتن سعی کنید چیزی تو معدش نباشه. یک دکتر هم بهشون گفته بود معدش یکم کوچکتر از حالت معموله.
به هر حال نگران نباش. مشکل خاصی نیست. به مرور از یک سنی به بعد کم میشه.
انسانهای ضعیف انتقام میگیرند، انسانهای قوی می بخشند اما انسانهای باهوشند که نادیده می گیرند.