سلام بچه ها خیلی هاتون منو میشناسید برای تمین با کاربری جدید آمدم کلی دلم گرفته
هر سری میرم خونه مادرم با کلی غصه میام خونه همش بهم بی احترامی میکنه حالا از اونور هر شب عروساش شام دعوتن خونش
من و آبجی هام دیگه خیلی زود بریم ماهی یه بار اونم چقدر بهمون بی احترامی میکنه 😔
چرا اخه
مادر منم عروساشو دوس داره ولی ب ما دخترا بی احترامیم‌نمیکنه
همون ماهی یه بار هم دیگه نرو ،سالی یه بارش کن🤷♀️
عزیز اشکال نداره کوتاه بیا مادره دیگه سختی کشیده باید باهاش راه بیای
اسم تاپیکتو خوندم خیال کردم مادرتو از دست دادی ...
حالا تصور کن روزی برسه که فکره من درست باشه،بخاطر وجدان خودتم که شده ملاحظه شو بکن.
خیلی سخته بچه بزرگ کردن و به این سن رسوندن واقعا حقشون نیست هر چقدرم که بداخلاق باشن
بی احترامی که چه عرض کنم امروز جایی کار دداشتم دخترم رو گذاشتم پیشش بخدا نهار دخترمم از ترسش بردم براش تو خونه اونها دادم بهش که نهار انجا نخوره
خواهرمم بچه هاش انجا بودن گفت بچه ها تون رو میارین میندازین اینجا نمیگین شاید جایی بره حالا انگار هر روز بچه هامون انجان دلم خیلی شکست بخدا 😔
خب بعضیا اخلاقشون اینه دگ،، بدل نگیر عزیزم شما بازم برین اونجا بزارین بگ هرچی میخاد،، مطمئنن وقتی اونجا باشینو بخورین ناراحت نمیشه اگ غر بزنه هم حتما اخلاقش اینه وگرنه کدوم مادری از ی لقمه غذای بچشو نوه ش ناراحت میشه عزیزم
ب این فک کن ک هرجور باشه اون مادرته😍
بله حق با شماست منم کاری نمی کنم ولی بدجور دلم شکست انجا اصلا به روی خودم نیاوردم ولی سخته آدم پدر و مادرش زنده باشه و مثل بچه یتیم ها حمایتشون و محبتشون رو نداشته باشه اون شب شوهرم خونه نبود شب من شدیدا ترسو هستم مادرشوهرم زنگ زد گفت تنها نمونی شب گفتم نه
ولی تو خونه تنها موندم پشت در پارکینگ و حیاط قفل کردم اینقدر گفتم یا امام زمان بیدار نشم بترسم ۰😔
من برعکس همه درکت میکنم و میفهمم چی میگی. مادرا در دو حالت با بچه خودشون این کار رو میکنن.
1. یا خیلی پر رو و حرف گوش نکن بودی و هستی.
2. یا خیلی پخمه و خیلی حرف گوش کن هستی .
ناراحت نشو. بالاخره مادره. اما کارش ایراد داره. مردم دخترشون 3بار شوهر میکنه و هزارتا گند میزنه اما باز باافتخار خانم دکتر صداش میکنن بعضی ها هم قدر دست پرورده خودشون رو هم نمیدونن.
مادرها هم اشتباه میکنن. کارش درست نیست اما مادره و احترامش واجب. واجب. واجب.
نیاد روزی که خدایی نکرده ماهی یکبار هم جای آشنایی برای رفتن نداشته باشی.
نرو تا دلش برات تنگ شه خو
آخه چند بار پشت سرم حرف زده بود پیش عروسمون گلگی کردم گفتم مادر من از گرسنگی خونه شما نمیام خدا رو شکر هم شوهرم اندازه خودش داره و هم زندگیم خوبه دلم خونه پدری میخواد
داداشم کارش نظامیه و شیفتی کار میکنه زن داداشم پیش میومد منو نگه میداشت بخدا حالا چیز انچنانی هم درست نمی کرد برامون ولی پیش زن دادش گفته بود چرا نگهشون میداری از من مایه میزاری 😔
حالا محال بود حتی خورشتی چیزی درست کنه یه بار بهمون ماست میداد یه بار نون پنیر میداد 😔
دیگه منم نرفتم خونشون حالا خودش نهایت سالی ۱۰ بار دعوتمون کنه خونش
