امروز عصر خواهرشوهرم زنگ زد گفت بیا خونمون بچه ها با هم بازی کنن به شوهرم گفتم میشه تو ببریشون گفت من کار دارم تو برو من بعدش میام منم رفتم مشکل اینجاس که هر موقع میرم خونشون مثلا بچه میخواد بره دستشویی دمپاییا خیس ابه اصلا اب توش جمع شده منم عزا میگیرم نمیدونم چرا همیشه همینطوره حالم به هم میخوره پسرش امسال کنکور داره رف دسشویی بعدش پسرم گف جیش دارم رفتم داشتم بالا میاوردم پیش خودم گفتم پسره دراز شاشیدنم بلد نیست شام ماکارانی درست کرد یه موی دراز از تو بشقابم در اومد داشتم بالا میاوردم😭😭😭
منم رفتم بخورم سنگ اومد تو دهنم.فک کنم لوبیاهاشو پاک نکرده بودن
همیشه یا آشاشون میسوزه یا نمی پزه یا آش همه چی داخلشه 😨
عاشق سربازی و موتور سواری، کاش پسر بودم حداقل این دوتا رو تجربه میکردم😢یه چپ دست باهوش🙂عاشق جنگی کردن خروس ها با فلفل. البته اگه دزدا بزارن🙃عاشق درست کردن سوت با یه خوشه گندم سبز😁انقدر فضول بودم و تو خاکا بازی میکردم موهامو تراشیدن😶همیشه در حال ولویی✌️😐 لحجه ی ما خیلی شیرینه ولی نمیدونم چرا خودمون بدمون میاد😕 یه نمونش اینه که به کثیف میگیم⇦پِچَل😐😐
وای خدایاااااااا متنفرم از دمپایی خیس اسمشم میاد حالت تهوع میگیرم اه ادم با خودش فک میکنه ادرار کردن ...
حالا من برعکسم اگه خیس نباشه با خودم فکر میکنم که طرف جیش کرده و همه پاشیده روی پاهاش و آب نکشیده رفته داخل خونه
تنها چیزی که از پدربزرگم به یادگار مونده همین شعره... فهم ادراکِ کمالات ای پسر پولست پول/ پرده پوش عیب اسرار بشر پولست پول / هرکسی بی پول گردد بی کَسَش خوانند خلق / پس برادر یا رفق حتی پدر ،پولست پوووول...
هین کارو دیگه باید بکنیم. خودمم توش موندم که چطوری آش میپزی.اخه سنجاق قفلی واقعا عجیبه😨😂😂😂
عاشق سربازی و موتور سواری، کاش پسر بودم حداقل این دوتا رو تجربه میکردم😢یه چپ دست باهوش🙂عاشق جنگی کردن خروس ها با فلفل. البته اگه دزدا بزارن🙃عاشق درست کردن سوت با یه خوشه گندم سبز😁انقدر فضول بودم و تو خاکا بازی میکردم موهامو تراشیدن😶همیشه در حال ولویی✌️😐 لحجه ی ما خیلی شیرینه ولی نمیدونم چرا خودمون بدمون میاد😕 یه نمونش اینه که به کثیف میگیم⇦پِچَل😐😐
نرو خونشون راحت من خودم هر کسی با مدل خونه و شکل زندگی من مشکل داره نیاد خونم تمام 😂😂😂 البته من شلخته نیستم ولی مثلا خیلی چیزهای مسخره که اینجا براش اه و پیف می کنند من انجام میدم کسق ناراحت مشکل خودشه نه من.
گاهی اونقدر دلتو پر کردند که تا میای حرف بزنی از چشمات میریزه بیرون.