ما عقدیم امروز ب فکر کارای خودش بود ماشینشو برد مکانیکی تا ساعت ده ونیم مکانیکی بود حتی ناهارم نخورد ظهر بخاطر ماشینش بعدش رفت بیرون هر چی کار داشت انجام داد بنزین زد بیرون بود منم از صب هیچ کاری باهاش نداشتم گفتم مزاحمش نشم کارشو انجام بده گناه داره یکم پیش بهش زنگ زدم میگم بد جور هوس شیرینی شکلاتی کردم همچین حرفو عوض کرد ک دیگه روم نشد بگم حتی نرفت ببینه بازه یا ن الکی گفت الان باز نیس الان ی اتفاقی برام افتاده اعصابم خورد شده بعدشم پیام داد منم سرد ج دادم فهمید ناراحت شدم گفت رفتم شیرینی فروشی بسته بود خخخخخ الان فقط بغض کردم همین حیوون گاو