سی سالمه یک بار نشد یه چیزی بخوام بشه ...از درس و کار بگیر تا خانواده و دوست و...از بیرون نگاه کنی فکر میکنی موفقم ولی داغونم ...عقده محبت بابام ....اذیت های مامانم به دلمه صاف نمیشه منتظر تلنگرم منفجر بشم ...خسته شدم از این شرایط ...از این استرس همیشگی ...کم اوردم دارم دارو میخورم ولی خوب نمیشم