2777
2789

ما دوازده ساله که ازدواج کردیم یه دختر یازده ساله هم داریم شوهرم تک پسره و یه خواهر هم داره

بگذار بگذرد روزهایی که روز ما نیستند. «آهای روزگار٬ روز ما هم میرسد....»

استاتر تشریف بیارید تاپیکم لطفا

دوستان لطفا بیاین تاپیکم سرگذشتم نوشتم و ازتون راهنمایی میخوام

چاتای سابقم💕  خدارو داشتن حس خوبیه....❤ (نیها صدام کنید😍)  ❤ تیرماهیم❤ عاشق بارونم،سنگ صبور و مَحرَم اَسرار بقیه ، اما "تنها" این تنهاییم بخاطر اینه که یه سریارو خوب نمیشناسم و یه سریای دیگرو خوب میشناسم! دلمو انقدر شکستن قلبمو انقدر زیرپاشون له کردن تا یاد گرفتم قوی باشم! خاطره ها نمیمیرن...کاش میشد که پاک کن دستم بگیرم و چیزایی که آزارم میدن رو از حافظم پاک کنم.... برام صلوات بفرستید و دعا کنید من به دعا محتاجم🖤🍂(درخواست دوستی قبول نمیکنم..)(عجب صبری خدا دارد..!) (اکثر تاپیک هام مال خودم نیستن از زبان اطرافیان و برای حل مشکل اوناست) (هیچوقت اجازه ندید که یک نفر بشه همه ی دنیاتون) (واسه ظهور آقا امام زمان صلوات) در لحظاتی از درد کسی به داد آدم نمیرسد؛ رنج همیشه تنهاست!

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

پدرشوهر من سنی نداره ولی چند ساله که انواع و اقسام مریضی ها اومده سراغش و یه جورایی خونه نشین شده

بگذار بگذرد روزهایی که روز ما نیستند. «آهای روزگار٬ روز ما هم میرسد....»

مادر شوهر و خواهر شوهر من از همون اول سر ناسازگاری با من داشتن و خیلی بهونه میگرفتن که من براشون عروس خوبی نبودم در صورتی که من انتخاب خودشون بودم و همون اول هم حدود شش ماه هم پدرم اینا رو یه جورایی دست به سر کرد که ببینه سر حرفشون هستن یا نه

بگذار بگذرد روزهایی که روز ما نیستند. «آهای روزگار٬ روز ما هم میرسد....»

این دو سه سال آخر که پدر شوهرم خونه نشین شد رفتار مادر شوهرم یه ذره بهتر شد ما فکر کردیم که آروم شده و دیگه کاری به کارمون نداره

بگذار بگذرد روزهایی که روز ما نیستند. «آهای روزگار٬ روز ما هم میرسد....»

ولییییییییییی ای دل غافل که هنوز سر خونه اولیم. دو هفته پیش دوباره عقده این چند ساله اش رو باز کرد و شروع کرد پشت تلفن به دعوا کردن. البته با من نه هنوز جرات نداره رو در رو با من صحبت کنه شکایت منو پیش شوهرم میکنه با این تفاوت که این دفعه پای پدرو مادرم رو هم وسط کشیده و به اونا توهین کرده اینم بگم که شوهرم هم از پسش براومد و پشت تلفن کم نیاورد 

بگذار بگذرد روزهایی که روز ما نیستند. «آهای روزگار٬ روز ما هم میرسد....»

اینا یه سری وسایل و مدارک دست ما داشتن شوهرم امروز زنگ میزنه به باباش که میام دم در بهت میدم اونم گفته که حالم خوب نیست وقت دکتر بگیر اینم مجبور شده که براش وقت بگیره تا فردا ببردش دکتر . شوهرم میگه فردا با بابا م اتمام حجت میکنم که اینا چرا این بهونه گیری هاشونو تموم نمیکنن

بگذار بگذرد روزهایی که روز ما نیستند. «آهای روزگار٬ روز ما هم میرسد....»

به نظر شما از این به بعد چجوری باهاشون رفتار کنم اخلاق شوهرم رو میدونم دلش نمیاد باباش رو همینجوری ول کنه به امان خدا ولی میخوام یه جوری رفتار کنم که بفهمن حرفایی که لیاقت خودشون بوده و به خانواده من نسبت دادن واسشون گرون تموم میشه

بگذار بگذرد روزهایی که روز ما نیستند. «آهای روزگار٬ روز ما هم میرسد....»
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز