2777
2789
عنوان

مادرشوهرم یه تبریک نگفت

| مشاهده متن کامل بحث + 476 بازدید | 51 پست
باشه ولی نمیدونم دلم میخاد تلافی کنم بفهمه 

اصلا اصلا نقطه ضعف دست اشون نده 

بدتر خودتو ضايع ميكني

وقتي نشون بدي برات مهم نيست بيشتر حال ميده بنده خدا 

ولي وقتي لج بازي كني و جلز ولزت رو نشون بدي خودتو كوچك ميكني

منم اينارو از جاريام ياد گرفتم 

مادرشوهرم هرررررررر چي آتيش بياري ميكنه به هيچجاشونم اهميت نميدن بدتر مادرشوهرم ميسوزه

خدايا يجوري كمكم كن كه يادم بره ، چقدررر تو زندگيم اشتباه كردم خدايا تو هدايتم كن 

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

وای توروخداااااااااااا ینقد تو حاشیه نباشید حالا نگفته مگه مهمه ؟

باید درموقعیتش باشی 

علنا بیتربیتی میکنه ک اذیت کنند منو 

منو ک نمیبینند یجا دیگرو نگاه میکنند با پسرشون حرف میزندد


بنده خدا ما ماشینمون عوض کردیم رفتیم خونه مادرشوهرم من با جعبه رولت رفتم داخل تبریک نگفت بعد همسرم چ ...

😂😂😂 اره بابا 

مادرشوهر من ظرف آجيل رو جلو شوهرم ميزاره واس من نمزاره منم اهميت نميدم 

عمداً ميخوان ادم رو بي اهميت جلوه بدن

منم محتاج توجه امثال اينا نيستم😊 

خدايا يجوري كمكم كن كه يادم بره ، چقدررر تو زندگيم اشتباه كردم خدايا تو هدايتم كن 
😂😂😂 اره بابا  مادرشوهر من ظرف آجيل رو جلو شوهرم ميزاره واس من نمزاره منم اهميت نميدم  ...

من بچه ها قبلنا میرفتم ظرف میشستم 

الان دیگه نمیرم فقط بشقاب خووودمو شوهرم 

فکر کردم بارداری تبریک نگفته ،به شوهرت گفته دیگه کافیه

ها یعنی میگی اینهمه من دیروز رفتم تمیز کردم و تحقیق کردم ادم نبووودم بگه 

بعد مامان من هرچی میشه اول دامادش بعد منم اما برا مادرشوهر باید بپسرش فقط بگه

یعنی من هیچکارم

مثلا میشه بگی یکی از کاراشون بفهممم اوکی شم 

هر هفته مجبور بودم ٤ سال تمام خواهر شوهرم ميرفت كلاس بچه اشو ميذاشت خونه مادرشوهرم 

ماهم بخاطر بچه اين پاشيم بريم با بچه اش بازي كنيم حوصله اش سر نره 

فكر كن تابستونو زمستون تو برف و بارون و افتاب 

بعد كلاسشون كه تموم ميشد تشريفشو مياورد 

قربون صدقه جر واجر ميداد خودشو واسه داداشش 

حرف كه ميزد منو نگاهم نميكرد منم انقدر براي خودم بي اهميتش كردم علارغم اينكه واقعا اذيت ميشدم خسته از كارت بزني بري ٤ ساعت بشيني اخرم بيشعوري يه گوه رو تحمل كني

انقدر براي خودم اهميتش رو از دست داد كه حد نداره، بچه و شوهرش حرف ميزدن باهام آخر خودش از كون سوزيش درست شد ولي من ديگه حس ام بهش معمولي شده

خدايا يجوري كمكم كن كه يادم بره ، چقدررر تو زندگيم اشتباه كردم خدايا تو هدايتم كن 
من بچه ها قبلنا میرفتم ظرف میشستم  الان دیگه نمیرم فقط بشقاب خووودمو شوهرم

لج نكن فايده نداره

خودتو فقط اذيت ميكني 

اينا همينن 

خدايا يجوري كمكم كن كه يادم بره ، چقدررر تو زندگيم اشتباه كردم خدايا تو هدايتم كن 
مثلا میشه بگی یکی از کاراشون بفهممم اوکی شم 

بچه هاي جاريم به جاريم رفتن بورو چشم رنگي شدن

خواهر شوهرم ميگفت شبيه ماهستن اونوقت خودشون چي هستن؟ سبزه و مشكي ...

يعني ميخواستي بگي كور رنگي داري نميبيني چشمهاشون سبزه موهاشون بوره عين مادرشون؟!!!!بخدا اگر دروغ بگم

جاريمم نگاه ميكرد هيچي بهش نميگفت ميدونست از كون سوزيشه

خدايا يجوري كمكم كن كه يادم بره ، چقدررر تو زندگيم اشتباه كردم خدايا تو هدايتم كن 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792